۱۳۸۹ آبان ۱۹, چهارشنبه
ولایـت بــامــیـان
بامیان درقسمت شمال وشمالشرق هزاره جات ودراغوش شاخه های جنوبی هند وکش وشمال کوه بابا در ارتفاع تقریباً سه هزار متر موقعیت دارد. بامیان در بنداهش بنام(بامیکان)ودر قرن پنجک قبل از میلادبنام (فان-یانگ)ودرسال 632 میلادی (فان-ین-نا)یاد شده است. دراوائیل قرن اول میلادی کوشانی هابه قدرت رسیدندوبامیان مرکزدین بودائی راپیدانمودکار اعماربودای35متری با معابد وسموچ های اطراف آندراواخرقرناول درعصرکنیشکا آغاز وتاقرندوم میلادی دوام کرد وساختمان بودائی 53متری-مجتمع پیکره های بزرگ وکوچک-معابد استوپه ها- سموچها وآبدات دیگر چند قرن رااحتواکرده است درانی دوره بامیانحیثیت مرکزدین بودائی راپیدا کرده اند.پس ازدوره کوشانی ها-تنی چند بنام شیران بامیان که از احفاد کوشانی ویفتلی بودند دربامیان وحواشی آن حکومت میراندندحکمروائی این سلسله قبل از اسلام ومدت ها بعد از آن نیزادمه یافته است .بامیان روی معبر کاروان روفدیم میان بلخ وپسشاوربنام راه معروف ابریشم قرارگرفته بود. پیکره های عظمی بودا-معابد منقوش وچندین هزار سموچ بامیانرااز نظر آئین وهنر بودائی مشهور ساخته است.مطالیعات نشان میدهد دردوره دوم عمر زمین انی نواحی همه زیر آب بوده وباعروج کوه های هندوکش وبابا از آب-درعصر سوم-شمسبی خت- خوارزمی ها در بامیان حکومت کردند باشکست خوارزم شاه شهر غلغله توسط لشکر چنگیز خان تنخریب و به بامیان آسیب زیادیوارد گشت. اولاده چنگیزخان چندین قرن در بامیان ودیگرمناطق غر جستان حکومت کردند وبعداًاولاده تیمور انگ درین ساحه تسلط یافتند ودر ئمان سلصان حسین بایقرا-غرجستان استقلال خود راآعلان کرد وبرای مدت هشتاد سال امرای ارغونیه دربامیانوغر ببودند.
بامیان دارای آثار تاریخی ذیل است که عبارتند از شهر غلغله ،شهر ضحاک،شهر سرخشک،دره ککرک ،در فولادی وچهلستون وهم جنان در مربوطات بامیان بندامیر ومعدنحاجیگگ نیز قرار دارن بامیان در زمانهای احمد شاه درانی ،شاه محمود سدوزائی ،امیر دوست محمدخان،امیر شیر علی خان،درجنگ های ذات البینی دست دست میشد وگاهی استقلال خود را حفظ کیکردودرزمان امیر عبدالرحمن پایگاه نظامی بخش شمالی جنگ ده ساله امیر عبدالرحمن بامردم غرجستان راتشکیل میداد.
براساس تقسیمات ملکی سال 1300 شمسی بامیان حاکم نشین درجه اول ومر بوط وولایت کابل بود که بعداًوابسته به حکومت اعلی پروان شد ودرسال 1338 شمسی بامیان به حکومت اعلی اربقایافت ودرسال 1343 شمسی تشکیل آن به ولایت ارتقاداده شد که تاهوز به همانحالت ولایت درجه سوم قراردارد که کدام تغیری درتشکیل آن بوجود نیامده است . مرکز ولایت شهر بامیاناست ولسوالی یکاولنگ ،پنجاب ،ورس،شیبر،سیغان،کهمرد مربوط آن می باشند .
پنجاب
بعداز سال 1300شمسی به مدت تقریباً 40سال مرکز حکومت کلان دایزنگی بود که حکومت های محلی یکاوانگ ،لعل وسر جنگل،دایکندی ،شهر ستان وبهسود از لحاظ تشکیلات اداری به آن مربوط بودند قبل ازآن تاریخ مرکز حکومت کلان دازنگی خوردک تخته قراز داشت. حاکمیت های مستبد تا آگاهی تمام سعی نمودتا هزاره ها رااز لحاظ اداری ،سیاسی وقرهنگی در بحران ومحرومیت نگهدارند. پس یک جامعۀ بحران زده،فقیر وابسته به اقتصاد بدوی،محصور باطططبیعت سرد وخشن،فاقد مرزهای بیرونی ،به سادهگی می تواند محل تانخت وتاز نظام های ،خود کامه وسستبد، وافع گردد.
مردم هزاره رااگاهانه پارچه کرده اند. عدۀ رابه نام اسماعیلیه ،عدۀ رابه نام سنی وعدۀ را بهشیعۀ اثنی عشر ،از هم جداکرده اند، تا بااین نفاق بتوانند از حضوری جسمی وتاریخی هزاره ها جلوگیری نمایند . بهترین زمین های هزاره جات رابه خود هزاره توزیع کرده اند.درساختار های اداری سرزمین جامعۀ هزاره،تغیرات فاحش واردکرده وتقریباً همه ولایات هزاره نشین را درساختار های دیگر مناطق شامل ساختند تا از وحدت سرزمین هزاره ها به مثا به یک "ایالت"جلوگیری نموده باشندو به این هم بسنده نکردند بلکه همه ساله، کوچیها رااز آن سوی مرزها به هزارهجات کشانیدند تا مواشی آنها از علفچرهای انی مناطق،استفاده کنند
آقای نواندیش: درین باره مینویسد
«هزاره جات وعمدتاًدر مناطق دایزنگی درواقع شش ماه زمستان است. زمین های خشک وکم حاصل دارد. از اشجار مثمر، به استثنای مناطق دایکندی وشهرستان،خبری نیست،کوهها صعب العبور است راه های تنگ وبزرو دارد مرکی که هزاره جات رابه کابل وصل میکند،خامه وترددترانسپورتدرآنخطرناک بوده که هرلحظه خطر سقوط می رود واینسرک درزمستان های طولانی هزاره جات،قابل استفاده نمی باشد. علفچرها به آنحدی نیست که بتواند محل چراگۀدههاهزار مواشی کوچی ها گردداکثر کوههای هزارهجات خشک وبی آب وعلف است. خلاصه طبیعت هم کدام سخاوت نسبت به هزاره هانداشته تابتوان سرزمینآنراسرزمین غنی بنامیم.به جزءآنکه سرک شاهراه آسیائی هزاره جات رابه مرکزوصل نماید بند های برق اعمارگردد، معادن کوهها استنخراج گردد،از آهن کوتل حاجی گک استفاده شود سرب وذغال فراوان که درهزاره جات موجود است،موردبهره برداری قرارگیردو...آنگاهچهرۀ سرزمین هزاره جات تغیر خواهد نمودومردم ازاسارت اقتصاد طبیعی وبدوی به یک اقتصادسازمان یافتۀ امروزی عبور خواهند کرد. امامااکنون از این دست آوردها بیسیا ر دور هستید وتاجای که دیده می شود نیت "خودی "ها هم نیت دلسوزانه وبهتود خواهانه نسبت به جامعۀ هزاره نیست چه رسد به دیگران که درپی اندیشۀ خواستگاه وجایگاۀ خوش اند.بس ازکودتای ثور 1357،فعل وانفعالات که صورت گرفت کوچیها نتوانستند که به هزاره جات بر گردند.اگر دورۀ طالبان راازین رده خارج کنیم،تنها سال پار کوچیها بارفتن خویش به صوب بهسود مربوط ولایت میدان وردک بامقاومت شدیدی مردم محل مواجه گردیدند. اکنون که ایدۀ برگشتاندن کوچی به هزاره جات مطرح است ذکر چند نکته رالازمی میدانم :
1-حوادث قریب به سه دهه درافغانستان همانگونه که در ذهن وادیشۀ همه هموطنان ماتاثیر گذار،بدیهی است که جامعۀ هزاره نمیتوان ازاین امر سمستثنی ساخت.
2-امن ترین نقطه افغانستان سرزمین هزاره جات است. باحضضور مجددکوچی ها این ثثبات برهم می خورد.ف درکنار سایر ناآرامی ها کشور باچالش جدیندی مواجه خواهدشد.
3-طلسم استبداد حکومت های محلی به مثابه پشتیبان کوچی ها درذهن هزاره ها شکسته است. مسلماً که حکومت های فعلی محلی نمیتوانند حامی کوچی ها باشند.
4-ادعای زمینها به اصطلاح متعلق به کوچی ها به هیج عنوانی بنیان حقوقی ندارد چون این زمین ها بازور وپشتیبانی همه جانبۀ حکومت های محلی از سوی کوچی ها غصب گردیده است.
5- باتوجه به گشت وگذار کوچی هادر پاکستان،تصور محض نخواهد بود که عوامل نفوذی پاکستان درمینان آنها نباشند.ف پاشستان به بی ثباتی هزاره جات مانند سایر مناطق افغانستان بی علاقه نمی باشد.
ازدید این قلم به جای اینکه کوچی هارا به هزاره جات برگردانند مسله اسکان آنها باید درسطح ملی باطرح یک استراتژیدقیق مطرح شود. این یک معضلۀ ملی است که نباید اربابان قدرت آنراسطحی بنگرند. برخورد بااین پدیده از صلاحیت یک کمیسیون بالا بوده باید پارلمان افغا نستان به آن رسیده گی نماید .
ورنه اگرایدۀ برگردانیدن کوچی ها به هزاره جات جامۀ عمل بپوشد،میزان ثبات درمناطق مرکزی بهم خورده وطراحان این ایده به دستان خویش راکشور رابا چالش جدیدی مواجه خواهند ساخت. زیرامردمان این مناطق آرزوی برگشت کوچی هاراندارند وبه محض برگشت آنها از شرزمین های شان دفاع می نمایند.
درگذشته کوچی هادر سراسر هزاره جات به سوی علفچرها،هجوم می آوردند. وبر فراز کوهها وتپه ها غژدی های شانرابرمی افراشتند ومناطق هر خیل از قبل معلوم بود ودر این مواقع هزاره ها از تردد به این منازق خودداری میکردند. اماآنها وقتی که علفچرها را برای مواشی شان کافی نمیدانستند،در شب ویا روز به زمین های زراعتی مردم محل هجوم می آوردند .زمینی که به هزار کشقت آنهم به شکل بدوی آن کشت گردیده بود. در برابر چشمان کشت گران آنها،چراگاۀ مواشی کوچی ها میگردید. وقتی از تحمل مردم خارج می شد دوباره درگیری آغازمی گردید واگراین تنش به مرگ کسی از کوچی ها می انجامید،دیگر ساکنان آنقریه وبا قصبه امید زیستن در سرزمین شان رانداشتند. زندان ،شکنجه وتبعید لازمۀ مردان قریه بود. امااگرهزاره ای کشته میشد بازخواستآن درحکومت محلی می خوابید وتامرکز ولایت هم نمی رسید وسرانجام قاتل برائت می یافت. اززمانی که کوچی هابه هزاره جات می آمدند تا بزگشت شان به سمت پشاور،حکومت های محلی وظیفۀ حراست از آنهارا به عهده داشتند. ملک های کوچی طوررفتار می کردند که هیچ تفاوت میان آنها وحاکم محلی وجود نمی داشت . به همین دلیل ملک ها بخش اززمین های زراعتی هزاره هاراتصاحب کردند وبه نام خودشان ازحکومت های محلی حامی خویش ،قبالۀشرعی گرفتند. نمونه های بسیار متعددی دررابطه به حمایت بلامنازع حکومت های محلی ومراکز ولایات هزاره نشین وجود دارد که دراین مختصر یادآوری همۀ آنها میسرنمی باشد. یک نمونۀ درسال 1354ه.ش درولسوالی پنجاب ولایت بامیان .فبه وقوع پیوست؛
مردم ولسوالی های پنجاب،نکاولنگ وورس،از چرانیدن مواشی کوچیها بالای زمین های زراعتی شا به مرکز ولایت سکایت بردند. باالخره قوماندان امنیۀ ولایت ازذکر نامش خودداری می کنم موظف گردید که به حل انی ماجرابپردازد. مجلس بزرگی از مران کوجی ها وموسفیدان،اربابان وعلمای مناطق متذکره درولوالی پنجاب تدویر یافت ولودست پیکری نیز برای رسانیدن صداآماده گردید. پساز چند گفتگوی مختصر ،قوماندان امنیۀ ولایت درپشت مگرافون قرار گرفت وباخدای جهر اعلام نمود:
کوچی ها،اگرشترانشما زمین های زراعتی هزاره ها رانمی چرند،من خودم شتر می شوم واین زمین هارامی چرم.
این بود حل عادلانۀ این ماجراآنها تکه های بی کیفیت وبد ریخت پاکستانی راباخود می آوردند،این تکه ها رااز فراز روزن بام خانه –خانه های هزاره های مرکزی دروسط ببام خوسش روزندود روداشتند که به شکل عنودی متناسب با تنور خانه بود-به پایین پرتاب میکردند ونام رئس فامیل رامی گرفت ومیگفت:فلانی سال بعد این مقدارپول ویاروغن رابرای من پرداختنی هستی.
این خودش نداوم ماجرای "شرکت روغن"بود به گونۀ دیگر،سال بعد هر خانواره ناجار به پرداخت قرض ناخواستۀ شان بود. بازهم صدها خانواده به دلیل فقدان استطاعترداخت کوچی ها،ده ودیار شانراترک میگفتند وآواره میگردیدند. رض
درتحولات سیاسی،نظامی وفکری که باکودتای هفت ثور بوجود آمد،هزراره ثاوارد عر صه ی پرشور فعالیت های سیاسی ،نظامی وفرهنگی گردیدند.درجبهه ی چپ،تحصیل کرده های هزاره ،هر چندبنا به دلایل وعوامل متعددواز جمله به خاطر مگه صرفاً ایدئولوژیکی به مسائل و مشکلاتی=یده ی افغانستان،نتوانستنددرمیان هزاره ها جریان ورهبریی سیاسی وفکری ایجادنمایند،اماشخصیت های سیاسی مردم ماسلطانعلی کشتمندوکریم میثاق،به بلند ترین موقعیت های سیاسی کشور راه یافتند ودر جناح مخالف دولت وقت-مردم هزارهموفق شدند هزارستانرا ازادنمایند وخودگردانی میاسی هزاره ها رااحیاءنمایند ،جریانهای سیاسی متعددوتیپ های مختلفی از رهبران تبارز کردند. این رهبران بهطور کلی به به گروه تقسیم می شدند خوائین وارباب های محلی ،رهبران مربوط به تشیع نژادی ملاها وتحصیااکرده های نوگرائی مذهبی،دوگروه اول ودوم رهبران درجامعه هزاره شناخته شده بودند وریشه های عمیق اجتماعی ومذهبی داشتند. که شهید مزاری از میان این سهگروه خودرابرجسته ساخت واین راه پرازخطرودشواردامردانه پیمود واو نه مثل میریزدان بخش بهسودی خود رادردره های هزارستانو (روی یای تاریخی) هزاره هامحصور کرد،نه تسلیم یک قرن انزوای سیاسی هزاره ها گردید ونه هم افسون زده ی شعارهای کلی وانتزاعی دوران جهاد اسلامی شد. اوباشناخت دقیق وواقع بینانه ی تاریخ افغانستان (مشارکت درقدرت دولت مرکزی)
رابه عنوان استراتژی سیاسی هزاره ها مطرح کرد براساس تقاضا ومراجعه مکرر نماینده گان مردم هزاره
تاریخ1366-91 شمسی طرحپشنهادی تشکیل ولاین جدید مناطق هزاره نشین کشور از طرف شورای مرکزی ملیت هزاره ترتیب وتنظیم شد که (درکتاب سرزمین ورجال هزاره جات نوشته حسین نایل)چنین درج گردیده است.
اول: ولایت بامیان شامل ولسوالی های یکاولنگ ،شیبر،کهمرد سیغان ، شهیدان،بندامیر،فوالدی
دوم: ولایت پنجاب شامل ولسوالی های ورس،لعلوسرجنگل،ولسوالیجدید کرمان،ولسوالی جدید سرخ جوی
سوم: ولایت بهسود شامل ولسوالی های مرکزبهسود ،حصه اول بهسود، دایمیرداد،ولسوالی جدید سرچشمه ،ولسوالی چدید کوه بیرون وولسوالی ناهور
چهارم :ولایت دای کندی شامل ولسوالی های حصه اول شهرستان حصه دوم شهرستان ،ولسوالی کجران ،ولسوالی جدید خدیر،ولسوالی جدید سنگ تخت ت،ولسوالی جدید اشترلی، ولسوالی جدید تمزان ،گیزان ،خاص ارزگان
پنجم : ولایت جاغوری : شامل مالستان ،قره باغ ،اجرستان ،جغتو،ولسوالی جدید زیرک ،ولسوالی جدید شیردا،ولسوالی جدید سنگ سوراخ. این طرح پشنهادی ولایات جدید درزمان حیات شهید مزاری از طرف حزب وحدت اسلامی افغانستان تکسیل که براساس همان طرح ولایت جدید دای کندی تشکیل وفعال شده است وامیدواریم رهبران کنونی کشور این موضوع حیاتی رامد نظرگرفته ودر باره توجه دلسوزانه به خرج دهند باچهار ولایت دیگرنیز ایجادوتاسیس گردند.
مردم هزاره آرزو دارند که درچوکات دانشگاه بامیان دانشکده های شرعیات وحقوق فقه جعفری جهت تربیه جوانان هزاره بحیث قاضی ثارنوال تاسیس گرددتامشکلات مردم مادر امور قضائی وحقوقی بر اساس فقه جعفری حل وفصل وفقه جعفری در قوانین کلی کشور شامل وثبت گردندوباید مدارس دینی فقه جعفری بصورت رسمی درمناطق هزاره نشین بوجود اید تازمینه رسمیت این فقه درکشور فراهم وتامین شود.
مناطق هزاره نشین کشوردرادوار مختلف تاریخ از لحاظ اجتماعی واقتصادی همیشه موردغضب،تبعیض بی عدالتی ومظالم گوناگون زمامداران مستبد وفت قرارگرفته اند واین مناطق قصداً عقب نگهداشته شده است مناطق هزاره نشین کشور فاقدسرک اسفلت شده وحتی سرک اساسی خامه موتر روبوده که ارتباط مردم این محلات با مرکز وسایر محلات افغانستان رادشوار ساخته اند که برعلاوه بد مصافه تلفات انسانی زیادی رادرهنگام عبور ومرور به دیگرمناطق این مردم متحمل میشوند گرچه سرک هاهراه آسیائی که کابل رااز طریق ولایات ،وردک ،بامیان ،غور ودیگر مناطق هزاره نشین با ولایت هرات وصل مینماید کارآن تقریبآ سی سال قبل روی دست گرفته شد وبودجه آن ازطرف بانک جهانی آسیائی تمویل میشد بنابرتعصب وتتبعیض حکمرانان وقت وتداوم جمگ های داخلی کارساختمان آن تعطیل گردید وتا هنوز هم کدام کاری درین باره انجام نشده است ودر باره استخراج معدن آهن حاجیگگ که درساحه ولایت بامیان قرار دارد نیز کدام تدابیری اتخاذنشده اند .درایجاد وتاسیس شفاخانه –مراکز صحی-شهر سازی-میدان های هوائی –کمکاتب مسلکی وعالی –آب آشامیدنی صحی-خدامات زداعتی ومالداری نیز بی توجهی فراوان از طرف مسوولین امور بعمل میآید صرف اقدامات آنان دروعده وحرف باقی میماند آرزومنئیم رهبران کنونی کشوراین موضوعات حیاتی رامد نظرگرفته ودرباره توجه دلسوزانه به خرجدهند واز امکانات موجود کمک های خاجی برای بازسازی اقتصادی-اجتماعی وتقویت حاکمیت دولتی –اعمار سرک های اسفلت شده وبخصوص آغاز کار سرک شاهراه آسیائی اعمار شفا خانه ها وکلینیک هادر مرکز ومحلات –ایجاد موسیسات عالی تحصیلی ومسلکی –تطبیق نقشه های شهری مرکز بامیانومراکز ولسوالیها- اعماروتوسعه میدان های هوائی بامیان-شیبرتو –دشت غجور ویاتگاب برگ پنجاب –دره سرخ یکاولنگ –اشیغجیورس-دشت کرمانلعل وسرجنگل رشدزتراعت ومالداری –تجدید نظر برتعسیمات اداری –تشکیل چهار ولایت جدید پیشنهادی اعمار مناطق توریستیک- استخراج معادن آهن حاجیگگ-ذغال سنگ اشپشته- بازسازی شفاخانه سیل وجذام یکاولنگ –اعمارشهرک توریستیک دربند امیر یکاولنگ-احیاء وبازسازی تفرجگاه دره آچر کهمرد حیاءواعماربند برق ششپل مرکز بامیان ودرجابجائی وتقررکادر وزارت خارجه وغیره استفاده اعظمی بعمل آورند تادرنزدمردم مدیون باقی نمانند.
مردم هزاره به حیث ساکنان بومی افغنستان،به استقلال ،تمامیت ارضی وحاکمیت ملی کشور افتخار می نماید. بدون شگکرسیدن به وفاق ملی منوط به شرکت تمام اقوام ،قبایل وتبارهای خورد وبزرگ ،مطابق به تعداد نفوس شان در حیات سیاسی کشور می باشد مردم مابادرس های که از گذشتهءتاریخی خود گرفته است به درستی درک مینماید که ضمانت های بینالمللی درجهت تحقق دموکراسی ،عدالت اجتماعی،رعایت حقوق انسانی درکشور مابه وجود آمد است . پیدایی این ضمانت ها درکنارثمرات مختلف خویش ،این امید راتقویت می کند که تاریخ باردیگر برماتکرار نشودومردم ماگروه ،گروه دراثر عصبیت های قومی وقبیلوی به کشتار گاها،نروند.مشارکت ملی وقتی شکل عملی به خودمی گیردکه تمام ملیتهای افغنستان متناسب به تعداد نفوس شان در تمام نهادهی قدرت دولبی ومل یسهیم گردند. تنها بااشتراک چند وزیر در کابینه ،مشارکت ملی تامین شده نمیتواند ونبید هم بسیار دل خوش کننئه باشد. نهادهای قدرت ،از کابینه گرفته تاولایات ،ولسوالیها،علاقه داریها،سفارت خانه ها،نهادهای قضایی،شهر داریها،بدنه های کاری واجرایی وزازت خانه ها،غیره وغیره ،همه رااحتوامی نمایند. اگر درهمۀ این نهاذهای قدرت ،حضور ککادر های ملی تمام جوامع افغانستان ،مطابق به شعاع وجوی شان،تامین نشود نباید ازمشارکت ملی وعدالت اجتماعیفسخن گفت.
افغانستان امروز افغانستان دیروز نیست . تجربه های دیروز به بهای آسانی گرفته نشده بود که امروز به سادگی از کف نهاده شود. سرمایه خون وآوارگی ورنج میلیون ها انسان این مرزمین پشتیبان آن تجربه است . وقتی دیده می شود که مردم در این یاآنگوشه کشور دندنان روی جگر گذاشته ولب از لب پس نمی کنند ،تنهادر ذهن های بیمار تلقی رضایت ویاناآگاهی راخلق می کند. این سکوت می تواند تاملی برای تفکردقیق ترباشد،همجنانیکه میتواند آرامشی قبل از توفان نیز باشد. آیاکسی درآنبالاهاوجود دارد که معنای این سکوت رادرک کند؟وبه حال ملت،بیندیشد؟
عبرت گرفتن از گذشته ها،سخن گران بهای مردم مااست که «خوشبخت هاسرکسی می بینند وبدبختی ها سر خود» به نظر می رسد که هنوز فرصت است تادرجرگه خوشبخت هااز سرنوشت دیگران عبرت گرفتوراه طی شده دیگران رادوباره طی نکرد. درعصرآگاهی باید بااحترام آگاهی حرکت کرد وافغنستان جدید به سیاست های جدید به سنت های جدید ضرورت دارد .
سیاست های نا بخردانه ماایه رنج واندوه مردم مااست وهم مایه ضیاع نیرووانرژی واعماد جامعه بینالمللی . بهتراست میلیاردها دالر راخرج خریدن دشمنی نکنید خرج جذب دوستان وعزیزانملت خویش نمائد بجاست که مردم افغانستان باپشت سرگذاشتن تجربیات تلخ گذشته وقریب به سه دهه جنگ ودرگیری اختلافات خود راکنار بگذارند وبرای افغنستان آزاد،آباد ومستقل تلاش نمایند.به این نکته باید اذعان کرد،افغانستان علیرغم بیشینه ای تارخی وفرهنگی که دارد امروز نیز این کشور از سرمایه های علمی ،فرهنگی ،اقتصادی اثار تمدنی وباستانی فروانی برنخوردار می باشد که در خورت استفاده درست وبهینه ازین امکانات مادی ومعنوی ونیروهای فکری ،فرهنگی به توسعه افغانستان سرعت بخشیده واین کشور رادر زمره کشور های پیشرفته وتوریستی جهانقرار خواهدداد.
بامیان درقسمت شمال وشمالشرق هزاره جات ودراغوش شاخه های جنوبی هند وکش وشمال کوه بابا در ارتفاع تقریباً سه هزار متر موقعیت دارد. بامیان در بنداهش بنام(بامیکان)ودر قرن پنجک قبل از میلادبنام (فان-یانگ)ودرسال 632 میلادی (فان-ین-نا)یاد شده است. دراوائیل قرن اول میلادی کوشانی هابه قدرت رسیدندوبامیان مرکزدین بودائی راپیدانمودکار اعماربودای35متری با معابد وسموچ های اطراف آندراواخرقرناول درعصرکنیشکا آغاز وتاقرندوم میلادی دوام کرد وساختمان بودائی 53متری-مجتمع پیکره های بزرگ وکوچک-معابد استوپه ها- سموچها وآبدات دیگر چند قرن رااحتواکرده است درانی دوره بامیانحیثیت مرکزدین بودائی راپیدا کرده اند.پس ازدوره کوشانی ها-تنی چند بنام شیران بامیان که از احفاد کوشانی ویفتلی بودند دربامیان وحواشی آن حکومت میراندندحکمروائی این سلسله قبل از اسلام ومدت ها بعد از آن نیزادمه یافته است .بامیان روی معبر کاروان روفدیم میان بلخ وپسشاوربنام راه معروف ابریشم قرارگرفته بود. پیکره های عظمی بودا-معابد منقوش وچندین هزار سموچ بامیانرااز نظر آئین وهنر بودائی مشهور ساخته است.مطالیعات نشان میدهد دردوره دوم عمر زمین انی نواحی همه زیر آب بوده وباعروج کوه های هندوکش وبابا از آب-درعصر سوم-شمسبی خت- خوارزمی ها در بامیان حکومت کردند باشکست خوارزم شاه شهر غلغله توسط لشکر چنگیز خان تنخریب و به بامیان آسیب زیادیوارد گشت. اولاده چنگیزخان چندین قرن در بامیان ودیگرمناطق غر جستان حکومت کردند وبعداًاولاده تیمور انگ درین ساحه تسلط یافتند ودر ئمان سلصان حسین بایقرا-غرجستان استقلال خود راآعلان کرد وبرای مدت هشتاد سال امرای ارغونیه دربامیانوغر ببودند.
بامیان دارای آثار تاریخی ذیل است که عبارتند از شهر غلغله ،شهر ضحاک،شهر سرخشک،دره ککرک ،در فولادی وچهلستون وهم جنان در مربوطات بامیان بندامیر ومعدنحاجیگگ نیز قرار دارن بامیان در زمانهای احمد شاه درانی ،شاه محمود سدوزائی ،امیر دوست محمدخان،امیر شیر علی خان،درجنگ های ذات البینی دست دست میشد وگاهی استقلال خود را حفظ کیکردودرزمان امیر عبدالرحمن پایگاه نظامی بخش شمالی جنگ ده ساله امیر عبدالرحمن بامردم غرجستان راتشکیل میداد.
براساس تقسیمات ملکی سال 1300 شمسی بامیان حاکم نشین درجه اول ومر بوط وولایت کابل بود که بعداًوابسته به حکومت اعلی پروان شد ودرسال 1338 شمسی بامیان به حکومت اعلی اربقایافت ودرسال 1343 شمسی تشکیل آن به ولایت ارتقاداده شد که تاهوز به همانحالت ولایت درجه سوم قراردارد که کدام تغیری درتشکیل آن بوجود نیامده است . مرکز ولایت شهر بامیاناست ولسوالی یکاولنگ ،پنجاب ،ورس،شیبر،سیغان،کهمرد مربوط آن می باشند .
پنجاب
بعداز سال 1300شمسی به مدت تقریباً 40سال مرکز حکومت کلان دایزنگی بود که حکومت های محلی یکاوانگ ،لعل وسر جنگل،دایکندی ،شهر ستان وبهسود از لحاظ تشکیلات اداری به آن مربوط بودند قبل ازآن تاریخ مرکز حکومت کلان دازنگی خوردک تخته قراز داشت. حاکمیت های مستبد تا آگاهی تمام سعی نمودتا هزاره ها رااز لحاظ اداری ،سیاسی وقرهنگی در بحران ومحرومیت نگهدارند. پس یک جامعۀ بحران زده،فقیر وابسته به اقتصاد بدوی،محصور باطططبیعت سرد وخشن،فاقد مرزهای بیرونی ،به سادهگی می تواند محل تانخت وتاز نظام های ،خود کامه وسستبد، وافع گردد.
مردم هزاره رااگاهانه پارچه کرده اند. عدۀ رابه نام اسماعیلیه ،عدۀ رابه نام سنی وعدۀ را بهشیعۀ اثنی عشر ،از هم جداکرده اند، تا بااین نفاق بتوانند از حضوری جسمی وتاریخی هزاره ها جلوگیری نمایند . بهترین زمین های هزاره جات رابه خود هزاره توزیع کرده اند.درساختار های اداری سرزمین جامعۀ هزاره،تغیرات فاحش واردکرده وتقریباً همه ولایات هزاره نشین را درساختار های دیگر مناطق شامل ساختند تا از وحدت سرزمین هزاره ها به مثا به یک "ایالت"جلوگیری نموده باشندو به این هم بسنده نکردند بلکه همه ساله، کوچیها رااز آن سوی مرزها به هزارهجات کشانیدند تا مواشی آنها از علفچرهای انی مناطق،استفاده کنند
آقای نواندیش: درین باره مینویسد
«هزاره جات وعمدتاًدر مناطق دایزنگی درواقع شش ماه زمستان است. زمین های خشک وکم حاصل دارد. از اشجار مثمر، به استثنای مناطق دایکندی وشهرستان،خبری نیست،کوهها صعب العبور است راه های تنگ وبزرو دارد مرکی که هزاره جات رابه کابل وصل میکند،خامه وترددترانسپورتدرآنخطرناک بوده که هرلحظه خطر سقوط می رود واینسرک درزمستان های طولانی هزاره جات،قابل استفاده نمی باشد. علفچرها به آنحدی نیست که بتواند محل چراگۀدههاهزار مواشی کوچی ها گردداکثر کوههای هزارهجات خشک وبی آب وعلف است. خلاصه طبیعت هم کدام سخاوت نسبت به هزاره هانداشته تابتوان سرزمینآنراسرزمین غنی بنامیم.به جزءآنکه سرک شاهراه آسیائی هزاره جات رابه مرکزوصل نماید بند های برق اعمارگردد، معادن کوهها استنخراج گردد،از آهن کوتل حاجی گک استفاده شود سرب وذغال فراوان که درهزاره جات موجود است،موردبهره برداری قرارگیردو...آنگاهچهرۀ سرزمین هزاره جات تغیر خواهد نمودومردم ازاسارت اقتصاد طبیعی وبدوی به یک اقتصادسازمان یافتۀ امروزی عبور خواهند کرد. امامااکنون از این دست آوردها بیسیا ر دور هستید وتاجای که دیده می شود نیت "خودی "ها هم نیت دلسوزانه وبهتود خواهانه نسبت به جامعۀ هزاره نیست چه رسد به دیگران که درپی اندیشۀ خواستگاه وجایگاۀ خوش اند.بس ازکودتای ثور 1357،فعل وانفعالات که صورت گرفت کوچیها نتوانستند که به هزاره جات بر گردند.اگر دورۀ طالبان راازین رده خارج کنیم،تنها سال پار کوچیها بارفتن خویش به صوب بهسود مربوط ولایت میدان وردک بامقاومت شدیدی مردم محل مواجه گردیدند. اکنون که ایدۀ برگشتاندن کوچی به هزاره جات مطرح است ذکر چند نکته رالازمی میدانم :
1-حوادث قریب به سه دهه درافغانستان همانگونه که در ذهن وادیشۀ همه هموطنان ماتاثیر گذار،بدیهی است که جامعۀ هزاره نمیتوان ازاین امر سمستثنی ساخت.
2-امن ترین نقطه افغانستان سرزمین هزاره جات است. باحضضور مجددکوچی ها این ثثبات برهم می خورد.ف درکنار سایر ناآرامی ها کشور باچالش جدیندی مواجه خواهدشد.
3-طلسم استبداد حکومت های محلی به مثابه پشتیبان کوچی ها درذهن هزاره ها شکسته است. مسلماً که حکومت های فعلی محلی نمیتوانند حامی کوچی ها باشند.
4-ادعای زمینها به اصطلاح متعلق به کوچی ها به هیج عنوانی بنیان حقوقی ندارد چون این زمین ها بازور وپشتیبانی همه جانبۀ حکومت های محلی از سوی کوچی ها غصب گردیده است.
5- باتوجه به گشت وگذار کوچی هادر پاکستان،تصور محض نخواهد بود که عوامل نفوذی پاکستان درمینان آنها نباشند.ف پاشستان به بی ثباتی هزاره جات مانند سایر مناطق افغانستان بی علاقه نمی باشد.
ازدید این قلم به جای اینکه کوچی هارا به هزاره جات برگردانند مسله اسکان آنها باید درسطح ملی باطرح یک استراتژیدقیق مطرح شود. این یک معضلۀ ملی است که نباید اربابان قدرت آنراسطحی بنگرند. برخورد بااین پدیده از صلاحیت یک کمیسیون بالا بوده باید پارلمان افغا نستان به آن رسیده گی نماید .
ورنه اگرایدۀ برگردانیدن کوچی ها به هزاره جات جامۀ عمل بپوشد،میزان ثبات درمناطق مرکزی بهم خورده وطراحان این ایده به دستان خویش راکشور رابا چالش جدیدی مواجه خواهند ساخت. زیرامردمان این مناطق آرزوی برگشت کوچی هاراندارند وبه محض برگشت آنها از شرزمین های شان دفاع می نمایند.
درگذشته کوچی هادر سراسر هزاره جات به سوی علفچرها،هجوم می آوردند. وبر فراز کوهها وتپه ها غژدی های شانرابرمی افراشتند ومناطق هر خیل از قبل معلوم بود ودر این مواقع هزاره ها از تردد به این منازق خودداری میکردند. اماآنها وقتی که علفچرها را برای مواشی شان کافی نمیدانستند،در شب ویا روز به زمین های زراعتی مردم محل هجوم می آوردند .زمینی که به هزار کشقت آنهم به شکل بدوی آن کشت گردیده بود. در برابر چشمان کشت گران آنها،چراگاۀ مواشی کوچی ها میگردید. وقتی از تحمل مردم خارج می شد دوباره درگیری آغازمی گردید واگراین تنش به مرگ کسی از کوچی ها می انجامید،دیگر ساکنان آنقریه وبا قصبه امید زیستن در سرزمین شان رانداشتند. زندان ،شکنجه وتبعید لازمۀ مردان قریه بود. امااگرهزاره ای کشته میشد بازخواستآن درحکومت محلی می خوابید وتامرکز ولایت هم نمی رسید وسرانجام قاتل برائت می یافت. اززمانی که کوچی هابه هزاره جات می آمدند تا بزگشت شان به سمت پشاور،حکومت های محلی وظیفۀ حراست از آنهارا به عهده داشتند. ملک های کوچی طوررفتار می کردند که هیچ تفاوت میان آنها وحاکم محلی وجود نمی داشت . به همین دلیل ملک ها بخش اززمین های زراعتی هزاره هاراتصاحب کردند وبه نام خودشان ازحکومت های محلی حامی خویش ،قبالۀشرعی گرفتند. نمونه های بسیار متعددی دررابطه به حمایت بلامنازع حکومت های محلی ومراکز ولایات هزاره نشین وجود دارد که دراین مختصر یادآوری همۀ آنها میسرنمی باشد. یک نمونۀ درسال 1354ه.ش درولسوالی پنجاب ولایت بامیان .فبه وقوع پیوست؛
مردم ولسوالی های پنجاب،نکاولنگ وورس،از چرانیدن مواشی کوچیها بالای زمین های زراعتی شا به مرکز ولایت سکایت بردند. باالخره قوماندان امنیۀ ولایت ازذکر نامش خودداری می کنم موظف گردید که به حل انی ماجرابپردازد. مجلس بزرگی از مران کوجی ها وموسفیدان،اربابان وعلمای مناطق متذکره درولوالی پنجاب تدویر یافت ولودست پیکری نیز برای رسانیدن صداآماده گردید. پساز چند گفتگوی مختصر ،قوماندان امنیۀ ولایت درپشت مگرافون قرار گرفت وباخدای جهر اعلام نمود:
کوچی ها،اگرشترانشما زمین های زراعتی هزاره ها رانمی چرند،من خودم شتر می شوم واین زمین هارامی چرم.
این بود حل عادلانۀ این ماجراآنها تکه های بی کیفیت وبد ریخت پاکستانی راباخود می آوردند،این تکه ها رااز فراز روزن بام خانه –خانه های هزاره های مرکزی دروسط ببام خوسش روزندود روداشتند که به شکل عنودی متناسب با تنور خانه بود-به پایین پرتاب میکردند ونام رئس فامیل رامی گرفت ومیگفت:فلانی سال بعد این مقدارپول ویاروغن رابرای من پرداختنی هستی.
این خودش نداوم ماجرای "شرکت روغن"بود به گونۀ دیگر،سال بعد هر خانواره ناجار به پرداخت قرض ناخواستۀ شان بود. بازهم صدها خانواده به دلیل فقدان استطاعترداخت کوچی ها،ده ودیار شانراترک میگفتند وآواره میگردیدند. رض
درتحولات سیاسی،نظامی وفکری که باکودتای هفت ثور بوجود آمد،هزراره ثاوارد عر صه ی پرشور فعالیت های سیاسی ،نظامی وفرهنگی گردیدند.درجبهه ی چپ،تحصیل کرده های هزاره ،هر چندبنا به دلایل وعوامل متعددواز جمله به خاطر مگه صرفاً ایدئولوژیکی به مسائل و مشکلاتی=یده ی افغانستان،نتوانستنددرمیان هزاره ها جریان ورهبریی سیاسی وفکری ایجادنمایند،اماشخصیت های سیاسی مردم ماسلطانعلی کشتمندوکریم میثاق،به بلند ترین موقعیت های سیاسی کشور راه یافتند ودر جناح مخالف دولت وقت-مردم هزارهموفق شدند هزارستانرا ازادنمایند وخودگردانی میاسی هزاره ها رااحیاءنمایند ،جریانهای سیاسی متعددوتیپ های مختلفی از رهبران تبارز کردند. این رهبران بهطور کلی به به گروه تقسیم می شدند خوائین وارباب های محلی ،رهبران مربوط به تشیع نژادی ملاها وتحصیااکرده های نوگرائی مذهبی،دوگروه اول ودوم رهبران درجامعه هزاره شناخته شده بودند وریشه های عمیق اجتماعی ومذهبی داشتند. که شهید مزاری از میان این سهگروه خودرابرجسته ساخت واین راه پرازخطرودشواردامردانه پیمود واو نه مثل میریزدان بخش بهسودی خود رادردره های هزارستانو (روی یای تاریخی) هزاره هامحصور کرد،نه تسلیم یک قرن انزوای سیاسی هزاره ها گردید ونه هم افسون زده ی شعارهای کلی وانتزاعی دوران جهاد اسلامی شد. اوباشناخت دقیق وواقع بینانه ی تاریخ افغانستان (مشارکت درقدرت دولت مرکزی)
رابه عنوان استراتژی سیاسی هزاره ها مطرح کرد براساس تقاضا ومراجعه مکرر نماینده گان مردم هزاره
تاریخ1366-91 شمسی طرحپشنهادی تشکیل ولاین جدید مناطق هزاره نشین کشور از طرف شورای مرکزی ملیت هزاره ترتیب وتنظیم شد که (درکتاب سرزمین ورجال هزاره جات نوشته حسین نایل)چنین درج گردیده است.
اول: ولایت بامیان شامل ولسوالی های یکاولنگ ،شیبر،کهمرد سیغان ، شهیدان،بندامیر،فوالدی
دوم: ولایت پنجاب شامل ولسوالی های ورس،لعلوسرجنگل،ولسوالیجدید کرمان،ولسوالی جدید سرخ جوی
سوم: ولایت بهسود شامل ولسوالی های مرکزبهسود ،حصه اول بهسود، دایمیرداد،ولسوالی جدید سرچشمه ،ولسوالی چدید کوه بیرون وولسوالی ناهور
چهارم :ولایت دای کندی شامل ولسوالی های حصه اول شهرستان حصه دوم شهرستان ،ولسوالی کجران ،ولسوالی جدید خدیر،ولسوالی جدید سنگ تخت ت،ولسوالی جدید اشترلی، ولسوالی جدید تمزان ،گیزان ،خاص ارزگان
پنجم : ولایت جاغوری : شامل مالستان ،قره باغ ،اجرستان ،جغتو،ولسوالی جدید زیرک ،ولسوالی جدید شیردا،ولسوالی جدید سنگ سوراخ. این طرح پشنهادی ولایات جدید درزمان حیات شهید مزاری از طرف حزب وحدت اسلامی افغانستان تکسیل که براساس همان طرح ولایت جدید دای کندی تشکیل وفعال شده است وامیدواریم رهبران کنونی کشور این موضوع حیاتی رامد نظرگرفته ودر باره توجه دلسوزانه به خرج دهند باچهار ولایت دیگرنیز ایجادوتاسیس گردند.
مردم هزاره آرزو دارند که درچوکات دانشگاه بامیان دانشکده های شرعیات وحقوق فقه جعفری جهت تربیه جوانان هزاره بحیث قاضی ثارنوال تاسیس گرددتامشکلات مردم مادر امور قضائی وحقوقی بر اساس فقه جعفری حل وفصل وفقه جعفری در قوانین کلی کشور شامل وثبت گردندوباید مدارس دینی فقه جعفری بصورت رسمی درمناطق هزاره نشین بوجود اید تازمینه رسمیت این فقه درکشور فراهم وتامین شود.
مناطق هزاره نشین کشوردرادوار مختلف تاریخ از لحاظ اجتماعی واقتصادی همیشه موردغضب،تبعیض بی عدالتی ومظالم گوناگون زمامداران مستبد وفت قرارگرفته اند واین مناطق قصداً عقب نگهداشته شده است مناطق هزاره نشین کشور فاقدسرک اسفلت شده وحتی سرک اساسی خامه موتر روبوده که ارتباط مردم این محلات با مرکز وسایر محلات افغانستان رادشوار ساخته اند که برعلاوه بد مصافه تلفات انسانی زیادی رادرهنگام عبور ومرور به دیگرمناطق این مردم متحمل میشوند گرچه سرک هاهراه آسیائی که کابل رااز طریق ولایات ،وردک ،بامیان ،غور ودیگر مناطق هزاره نشین با ولایت هرات وصل مینماید کارآن تقریبآ سی سال قبل روی دست گرفته شد وبودجه آن ازطرف بانک جهانی آسیائی تمویل میشد بنابرتعصب وتتبعیض حکمرانان وقت وتداوم جمگ های داخلی کارساختمان آن تعطیل گردید وتا هنوز هم کدام کاری درین باره انجام نشده است ودر باره استخراج معدن آهن حاجیگگ که درساحه ولایت بامیان قرار دارد نیز کدام تدابیری اتخاذنشده اند .درایجاد وتاسیس شفاخانه –مراکز صحی-شهر سازی-میدان های هوائی –کمکاتب مسلکی وعالی –آب آشامیدنی صحی-خدامات زداعتی ومالداری نیز بی توجهی فراوان از طرف مسوولین امور بعمل میآید صرف اقدامات آنان دروعده وحرف باقی میماند آرزومنئیم رهبران کنونی کشوراین موضوعات حیاتی رامد نظرگرفته ودرباره توجه دلسوزانه به خرجدهند واز امکانات موجود کمک های خاجی برای بازسازی اقتصادی-اجتماعی وتقویت حاکمیت دولتی –اعمار سرک های اسفلت شده وبخصوص آغاز کار سرک شاهراه آسیائی اعمار شفا خانه ها وکلینیک هادر مرکز ومحلات –ایجاد موسیسات عالی تحصیلی ومسلکی –تطبیق نقشه های شهری مرکز بامیانومراکز ولسوالیها- اعماروتوسعه میدان های هوائی بامیان-شیبرتو –دشت غجور ویاتگاب برگ پنجاب –دره سرخ یکاولنگ –اشیغجیورس-دشت کرمانلعل وسرجنگل رشدزتراعت ومالداری –تجدید نظر برتعسیمات اداری –تشکیل چهار ولایت جدید پیشنهادی اعمار مناطق توریستیک- استخراج معادن آهن حاجیگگ-ذغال سنگ اشپشته- بازسازی شفاخانه سیل وجذام یکاولنگ –اعمارشهرک توریستیک دربند امیر یکاولنگ-احیاء وبازسازی تفرجگاه دره آچر کهمرد حیاءواعماربند برق ششپل مرکز بامیان ودرجابجائی وتقررکادر وزارت خارجه وغیره استفاده اعظمی بعمل آورند تادرنزدمردم مدیون باقی نمانند.
مردم هزاره به حیث ساکنان بومی افغنستان،به استقلال ،تمامیت ارضی وحاکمیت ملی کشور افتخار می نماید. بدون شگکرسیدن به وفاق ملی منوط به شرکت تمام اقوام ،قبایل وتبارهای خورد وبزرگ ،مطابق به تعداد نفوس شان در حیات سیاسی کشور می باشد مردم مابادرس های که از گذشتهءتاریخی خود گرفته است به درستی درک مینماید که ضمانت های بینالمللی درجهت تحقق دموکراسی ،عدالت اجتماعی،رعایت حقوق انسانی درکشور مابه وجود آمد است . پیدایی این ضمانت ها درکنارثمرات مختلف خویش ،این امید راتقویت می کند که تاریخ باردیگر برماتکرار نشودومردم ماگروه ،گروه دراثر عصبیت های قومی وقبیلوی به کشتار گاها،نروند.مشارکت ملی وقتی شکل عملی به خودمی گیردکه تمام ملیتهای افغنستان متناسب به تعداد نفوس شان در تمام نهادهی قدرت دولبی ومل یسهیم گردند. تنها بااشتراک چند وزیر در کابینه ،مشارکت ملی تامین شده نمیتواند ونبید هم بسیار دل خوش کننئه باشد. نهادهای قدرت ،از کابینه گرفته تاولایات ،ولسوالیها،علاقه داریها،سفارت خانه ها،نهادهای قضایی،شهر داریها،بدنه های کاری واجرایی وزازت خانه ها،غیره وغیره ،همه رااحتوامی نمایند. اگر درهمۀ این نهاذهای قدرت ،حضور ککادر های ملی تمام جوامع افغانستان ،مطابق به شعاع وجوی شان،تامین نشود نباید ازمشارکت ملی وعدالت اجتماعیفسخن گفت.
افغانستان امروز افغانستان دیروز نیست . تجربه های دیروز به بهای آسانی گرفته نشده بود که امروز به سادگی از کف نهاده شود. سرمایه خون وآوارگی ورنج میلیون ها انسان این مرزمین پشتیبان آن تجربه است . وقتی دیده می شود که مردم در این یاآنگوشه کشور دندنان روی جگر گذاشته ولب از لب پس نمی کنند ،تنهادر ذهن های بیمار تلقی رضایت ویاناآگاهی راخلق می کند. این سکوت می تواند تاملی برای تفکردقیق ترباشد،همجنانیکه میتواند آرامشی قبل از توفان نیز باشد. آیاکسی درآنبالاهاوجود دارد که معنای این سکوت رادرک کند؟وبه حال ملت،بیندیشد؟
عبرت گرفتن از گذشته ها،سخن گران بهای مردم مااست که «خوشبخت هاسرکسی می بینند وبدبختی ها سر خود» به نظر می رسد که هنوز فرصت است تادرجرگه خوشبخت هااز سرنوشت دیگران عبرت گرفتوراه طی شده دیگران رادوباره طی نکرد. درعصرآگاهی باید بااحترام آگاهی حرکت کرد وافغنستان جدید به سیاست های جدید به سنت های جدید ضرورت دارد .
سیاست های نا بخردانه ماایه رنج واندوه مردم مااست وهم مایه ضیاع نیرووانرژی واعماد جامعه بینالمللی . بهتراست میلیاردها دالر راخرج خریدن دشمنی نکنید خرج جذب دوستان وعزیزانملت خویش نمائد بجاست که مردم افغانستان باپشت سرگذاشتن تجربیات تلخ گذشته وقریب به سه دهه جنگ ودرگیری اختلافات خود راکنار بگذارند وبرای افغنستان آزاد،آباد ومستقل تلاش نمایند.به این نکته باید اذعان کرد،افغانستان علیرغم بیشینه ای تارخی وفرهنگی که دارد امروز نیز این کشور از سرمایه های علمی ،فرهنگی ،اقتصادی اثار تمدنی وباستانی فروانی برنخوردار می باشد که در خورت استفاده درست وبهینه ازین امکانات مادی ومعنوی ونیروهای فکری ،فرهنگی به توسعه افغانستان سرعت بخشیده واین کشور رادر زمره کشور های پیشرفته وتوریستی جهانقرار خواهدداد.
۱۳۸۹ مهر ۲۷, سهشنبه
معلومات در باره بلخ باستان
بـلـــخ بـاخـتـر
باختر: (باختریان یا باکتریا یا بلخ) به اين اسم سرزمین باستانی وسيعى را مىناميدند كه شامل قسمتهای وسیعی از مناطق شرقى ايران باستان را دربر میگرفت. باختر از شمال با سرزمین سُغد و آمودریا و از مشرق با چین و از جنوب با هندوستان و رشتهکوه هندوکش محدود بودهاست. پايتخت آن شهر باختر (باکترا) بوده كه اكنون بلخ میگویند.
پیشینهٔ نام
در ادبیات سانسکریت به شکل (بالهیکه) آمده است اصل و ریشه این کلمه (بهلی یا با باهلی) است. در اوستا به نام بخدی آمده که با صفت (بخدیم سریرام اردو درفشام) که به معنی (بلخ زیبا و دارای پرچم های بلند) است آمده و جزء سرزمینهای اهورامزدا آفریده است. در پارسی پهلوی بامیک صفت آن است. که به معنی درخشان و باشکوه و زیبا و روشن آمده و بنابر عقیده پرفسور دارمستتردرزند اوستا ریشه این کلمه (بامیه) است که به معنی درخشان است. بختری در اوستا (بخگی) است و این واژه در پارسی میانه بخل و در پارسی دری بلخ شده و در پارس قدیم در زمان هخامنشیان در سنگنبشته بیستون داریوش بزرگ (بختریش و بختریا) آمده و در ایلامی (بکه شی اش و یا بکتوری ایش) خوانده شده و نیز در زبان آکادی که آنهم بصورت خط میخی است بصورت (باهاتر) آمده و در یونانی بکترا آمده است و از آن بکتریا ساخته شده است. در زبان چینی بلخ را (باهی هی) و بنابرگفته هیوان تسنگ زائر چینی که درسال شش صد و بیست و نه میلادی که به بلخ آمده بود (پوهو) نامیده شده است و در تاریخ هان وی بصورت کشور (تاهیا) آمده است البته بیشتر این نام به بدخشان گفته می شد. یونانیان بلخ را به صفت (پیلوتیمی تیوس یا پولی تیمی تیوس) می نامیدند که به معنای گرانبهاترین است. یعنی گوهر ایران. در نوشته های موسی خورنی مورخ ارمنی که در قرن پنج- شش میلادی می زیسته از بلخ با نام (باهلی) یاد شده است. در کتاب وندیداد در فرگرد اول آمده است: کشورهای آریائی واقع درشمال و مشرق ایران باستان یا ائیریَنَم وَئجَه: سغد، مرو، بخدی و...است و در قسمت هفتم میگوید: چهارمین کشور با نزهت که من اهورامزدا آفریدم بلخ زیبا با درفش های برافراشته است.
تاریخچه
باختر در دورهٔ داریوش یکم هخامنشی یکی از ساتراپیهای هخامنشیان بود.
در تاریخ باستان، بلهیکا یا باختر را همان "بخدی" اوستا می دانند که با استناد به اقوال محققین، این شهر باستانی کانون رهایش و مدنیت شاخهٔ هندواروپایی است که در فلات ایران و هند بسط و توسعه یافت و در عصر ودائی ها، آریاییان از شمال به جنوب سلسله کوه های هندوکش پراکنده شدند.
باختر مرکز و آغازگر زبان اوستایی و دین زرتشتی بود. بیشتر خاورشناسان زادگاه زردتشت را باختر (بخدی) می دانند.
در اوستا با کلمات ساده، از زندگی بدون تکلف و آرایش یما (جمشید) پادشاه سخن رانده شده است. نام پادشاهان آریایی که بنیان گذار برابری، حکمروایی و اداره بودند به پیشدادیان باختر نیز معروف است. در سرودهای ودائی از "یاما" که در اوستا "یما" است، نام برده اند.
پادشاهان قدیم بلخ عبارت بودند از پیشدادیان، کیانیان، اسپه ها که پسانها در شاهنامه فردوسی و روایات مؤرخان نیز از آنها یاد شده است. آریایی ها که به باختریان ثروتمند نیز شهرت داشتند، در اوایل هجوم و حملات قبیله های بدوی آسیای مرکزی قرار گرفتند. زمانیکه مادها و سپس هخامنشی ها، دولت های خود را در هگمتانه و پارس شکل دادند و اداره آنان نظم گرفت، ميان سالهای ۵۴۰ و ۵۴۵ قبل از میلاد متوجه باختریان گردیدند و برای تسخیر این سرزمین ثروتمند لشکرکشی ها کردند. سپس مناطق کرمانیا، پارت، باختر، هریوا، ستاگیدیا (افغانستان مرکزی) و درنگیانا در تصرف هخامنشی ها درآمد. بعد از کورش، داریوش از جمله شاهان مقتدری بود که به مناطق مفتوحه قناعت نکرده و سلسله فتوحات خود را تا دامنه سند ادامه داد. سپس متوجه غرب پارس شد. دراین زمان اداره کنندگان ساتراپی های شرقی خواهان استقلال و تأسیس سلطنت های جداگانه شدند و تحرک استقلال طلبی باعث شد تا مردم، "بسوس" والی باختریان را پادشاه این سرزمین اعلان کنند.
زمانیکه اسکندر مقدونی سلسلهٔ هخامنشی ها را در پارس مضمحل نمود، متوجه باختریان شده و در سال ۳۳۰ ق.م. به این سرزمین لشکرگشایی را آغاز کرد. با وجود اینکه حکومت مرکزی در باختریان ازبین رفته بود و مردم در حالت قبیله ایی زندگی می کردند، ولی اسکندر به مقاومت شدید مردم هریوا و باختر برخورد.
باختر بعد از مرگ اسکندر مقدونی، جزء قلمرو سلوکیان درآمد. ادارهٔ آن بدست والیان یونانی اداره می شد.
زبان مردم باختر از تأثیرات نفوذی یونانیان نیز متأثر گردیده و از قرن سوم ق.م.، رسم الخط یونانی با زبان پراکریت و رسم الخط خروشتی یکجا بکار می رفت و مورد استفاده قرار می گرفت. همچنان خط پارتی که انکشاف یافته خط آرامی است در عهد سلسلهٔ کوشانی ها و نفوذ ساسانی ها در بخش های از باختر مرسوم گردید.
در میانههای سدهٔ سوم ق.م. دولت موریای هند در گسترش دین بودایی در باختر سعی نمود. دولت يونانی باختری از این نفوذ دینی جلوگیری نکرد و می خواست خود را در ثروت هند شریک سازد. از این رو دین بودایی جای دین زردتشتی راگرفت.
کوشانی ها با تشکیل دولتی مستقل، تمدنی جدید را در تاریخ باختر رقم زدند. کانیشکا مقتدرترین پادشاه کوشانی در ۱۲۰ میلادی پایتختش را از باختر به بگرام و کاپیسا انتقال داد. این سلسله تا ۲۲۰ میلادی دوام نمود که گرایش خاص در سیطره هند داشتند. یکی از قویترین حکومات محلی کوشانی ها، دولت کابلستان بود که از کاپیسا در جنوب هندوکش تا سواحل سند تسلط داشت.
زبان پادشاهان کوشانی ختنی و تخاری بود که این دو زبان از هم تفاوت کلی داشتند. اما زبان خروشتی در باختر از تاریخ پنجم ق.م. تا آغز قرن ششم میلادی، به مدت ده قرن رایج بود. ساحهٔ زبان های ایرانی شرقی از آسیای میانه تا جنوب سند و در غرب از کرمان تا سیستان وسعت داشت. آثاری از آن دوره ها نیز در مناطق مذکور وجود دارد.
از سال ۲۲۰ تا ۴۲۵ میلادی، باختر در تشنجات و حملات سه جانبه قرار داشت. ساسانی ها شمال غرب باختر را در دست گرفتند، سلسلهٔ کیداری ها که مرکز آن کاپیسا بود موجودیت خود را در جنوب حفظ نموده و با ساسانی ها در جنگ بودند. کیداری ها با دولت گپتاهای هندی دوستی و مراودت داشتند.
در سال ۴۲۵ م. هپتالیان در شمال باختر دولتی را تأسیس کردند که مرکز این دولت تخارستان بود. این دولت با قدرتی که داشت، توانست بهرام گور را در مرو و یزدگرد ساسانی را در مرغاب شکست دهد. بعد از شکست ساسانیان، دولت کیداری هم در باختر سقوط داده شد.
اولین حملهٔ تازیان مسلمان به باختر در سال ۶۵۲ م. (۳۲ ه. ق.) بسرکردگی احنفبن قیس بود. در سال ۴۳ ه. ق. دوباره بتصرف مسلمانان درآمد ولی در زمان قتیبةبن مسلم (متوفی بسال ۹۶ ه. ق.) بود که کاملاً مغلوب آنان شد. در دورهٔ اعراب، یعنی در قرون وسطی، باختر (بلخ) همراه با هرات، نیشابور و مرو یکی از چهار قسمت (چهار ربع) خراسان بود.
ايت بلخ
شهربلخكه به ام البلاد شهرت دارد البته رونق بلخ همان اثارباستاني است كه ميتوان از بالا حصا ر. برج عياران .گنبدخوجه پارسايي ولي وعلماي بزرگ مانند مولانا جلاالدين بلخي .ابوعلي سينابلخي ورابعه بلخي ازهمين جا برخاسته پابه عرصه وجودنهاده اند.
حدود اربعه ومساحت
ولايت بلخ ازشرق با سمنگان و از غرب با جوزجان واز شمال باازبكستان واز جنوب. با ولايت سرپل درارتباط است. و مساحت اين ولايتkm12800ودر حدود364100 نفرنفوس دارد . واز كابل km483 فاصله دارد. ولايت بلخ داراي 10 ولسوالي وداراي587 قريه ميباشد ولسوالي هاي آن قرار ذيل ميباشد .
1-مزارشريف 2 – نهر والي شاهي 3 – بلخ 4 – چمتال 5 – دولت آباد 6 – شور تپه 7 – چار بو لك 8 – شو لگر 9 – چار كنت 10 – دهدادي 11 – مارمول 12 – كشنده 13 – كلار 14 – خلم 15 – چاه الي
مرقر مطهر امام علي (ع) در آنجاست كه در عصرسلطان حسين بايقره بنا شده بود شهر مزارشريف در زمان اميرشيرعلي خان مدت زماني به حيث پاتخت بود وطرف غرب شهر مزارشريف سلسله كوه كوچك بنام البرز. واز طرف جنوب آن كوه كوچك ديگربه رسم شادبان مسمي است.
اقليم وزراعت بلخ
آب وهواي اين ولايت در تابستان گرم است كه درجه حرارت تا 42 درجه ميرسد وزمستان باد شديد و سرد دارد و يك اقليم نيمه دشتي را دارد . كه توليدات زراعتي اين ولايت پنبه,خربوزه ,گندم ,جواري ,زغير,كنجيد وغيره ميباشد .
كه اين ولايت توسط 250 نهروكانال 9 چشمه 2 كاريز 82 حلقه چاه آبياري ميگردد.
'
ذخاير معدني بلخ
اين ولايت از نگاه معدنيات غني ميباشد مانند سلسله كوه البرزبا داشتن سلفر, معدن نمك , سرب, جست , وغيره مواد كه بيشتر تحقيقات صورت نگرفته است.
نقش تجارت
بيشتر مردم اين ولايت تجارت پيشه اند مانند تجارت قالين , گليم, پنبه , قره قل ميباشد وبنادر آن حيرتان , شبرغان , بندر كلفت است كه مزارشريف به يك نقطه تجارتي مبدل كرده است
معارف ولايت بلخ
ولايت بلخ از لحاظ معارف به سطع بالا قرار دارد داراي مكاتب هاي بسيارميباشد وهمچنان داراي پوهنتونهاي متفاوت ميباشد
بلخ و بنا های تاریخ آن
می گویند بنیانگذار بلخ جمشید (یما) بوده است. در زمان های پیش از اسلام بلخ مرکز و آغازگر زبان اوستایی و دین زردشتی بوده و در دوره های فرمانروایی موریای هند و کوشانیان از مراکز دین بودایی و محل معبد معروف نو بهار بود.
اولین حمله مسلمانان به بلخ در سال 652 م (32 ه ق) به سرکردگی احنف بن قیس بود. در سال 43 ه ق دوباره به تصرف مسلمانان در آمد، ولی در زمان قتیبه بن مسلم (متوفی به سال 69 ه ق) بود که کاملا مغلوب آنان شد. در دوره اعراب یعنی در قرون وسطی بلخ همراه با هرات نیشاپور و مرو یکی از چهار قسمت ( چهار ربع) خراسان بود. در سال 118 ه ق اسد بن عبدالله قیسری پایتخت خراسان را از مرو به بلخ منتقل کرد و این شهر رونق یافت. در سال 256 ه ق این شهر به تصرف یعقوب لیث صفاری در آمد. در سال 287 ه ق عمر بن لیث صفاری نزدیک بلخ مغلوب اسماعیل سامانی شد و به قتل رسید و بلخ تحت حکومت سامانی در آمد. در سال 451 ه ق سلجوقیان تصرفش کردند.
مغولان آن را ویران کردند و مردمش را قتل عام نمودند. در دوره تیموریان تا اندازه شکوه گذشته را باز یافت ولی پس از بنای شهرمزارشریف در بیست کیلومتری آن بلخ رو به انحطاط گذاشت. در منابع تاریخی به خاطر موقعیت فرهنگی و تمدن بلخ از آن به نامهای مختلف مانند بلخ گزین، بلخ الحسنا، ام البلاد، ام القرا، بلخ بامی، قبه الاسلام ، دارا الفقاهه، داراالاجتهاد و ... یاد شده است. بلخ همواره کانون علم و فرهنگ بوده، و فضلای بزرگ را در دامان خویش پرورانیده است. از شمار مشاهیره و فرهیخته گان آن می تواند از مولانا جلال الدین محمد بلخی ، رابعه بلخی، ابن سینای بلخی ، امیر خسرو بلخی(مشهور به دهلوی)، ابولموید بلخی، حکیم خسرو بلخی، عنصری بلخی، ابو شکور بلخی، شهید بلخی، دقیقی بلخی، مولانا خال محمد خسته، واصف باختری، علامه سید اسماعیل بلخی، محمد عمر فرزاد، محمد حنیف حنیف بلخی، عبدالصمد جاهد و .... نام برد.
علل پیدایش شهر مزارشریف
شکل گیری مزارشریف به حیث یک شهر در سال 855 خورشیدی آغاز گردید. در آن سال که سلطان حسین میرزا پادشاه تیموری هرات به استقبال از کشف آرامگاه حضرت علی کرم الله وجهه خلیفه چهارم اسلام با وزیر دانشمندان خود امیر علی شیر نوایی و یک عده از علما و فضلا مهندسین و معماران وارد این منطقه شد اساس یک شهر پیرامون روضه شریف گذاشته شد.
قبل بر آن موقعیت فعلی مزارشریف دهکده کوچکی بود که به علت نبود آب و امکانات زراعتی، زندگی در آن میسر نبود. سلطان حسین روی این ضرورت از دریای بلخ یک نهر آب کشید و آن را به نام نهر شاهی مسمی و جاری ساخت. با گذشت هر سال آبادی و اعمار منازل و امور باغداری وغیره در اطراف شهر وسعت پیدا کرد.
شهر مزارشریف در آن زمان دارای شش دروازه بود که به نام های دروازه شادیان، تاشقرغان، سیاه گرد، یخدان، قوادیان، چغدک یاد می شد. تا سال 1336 تقریباً شکل شهر به همان ساختار قبلی با کمی تحول و انکشاف باقی مانده بود و در همین سال به منظور انکشاف شهر و احداث امکانات عصری تقریباً 80 در صد آبادی های شهر تخریب و نقشه موجوده که در آن روضه شریف به حیث مرکز و در آطراف آن پارک ها و خیابان های وسیع در نظر گرفته شده بود، احداث گردیده و جاده ها به هر جانب شهر امتداد یافت.
در تخریبات آن سال یک تعداد آبده های تاریخی و آثار گذشته هم تخریب و از بین رفت.
ماستر پلان موجوده ی شهر مزارشریف تا کنون نیز روی همان نقشه سال 1336 طرح شده و ساحه آبادانی و تکاثف نفوس بیشتر در قسمت های شرق و جنوب شهر در نظر گرفته شده است. شهر مزارشریف به 10 ناحیه مسکونی تقسیم شده. بازار ها و مارکیت ها تجارتی بیشتر در جاده های اطراف روضه ی شریف موقعیت دارند.
در ولایت بلخ اماکن تاریخی و مقدس فراوانی وجود دارد که همهء آن بازتابگر قدامت تاریخی و فرهنگی این خطه می باشد، اینک به گونهء مختصر می پردازیم به معرفی برخی از این اماکن:
آرامگاه حضرت علی کرم الله وجهه:
آرامگاه حضرت علی کرم الله وجهه در بلخ طی هجوم مغول در سال 619 قمری و 601 خورشیدی تخریب گردیده بود، بار دیگر در سال 855 خورشیدی در زمان سلطنت حسین میرزا پادشاه تیموری هرات، کشف گردید. پادشاه مذکور گنبد حرم موصوف را بالای گنبد زیرین که حضیرهء مبارک در آن واقع است بنا کرد. عبد المومن خان ازبک یازدهمین پادشاه از امرای شیبانی وقتی که نایب السلطنهء بلخ بود، خانقاه اول را به حیث مسجد در مجاورت حرم اعمار نمود و دیگ هفت جوش را از بخارا به بلخ انتقال داد.
دروازه های چهارگانه حریم روضهء مبارک را نایب محمد علی که در زمان سلطنت امیر شیر علی خان رئیس تنظیمیهء صفحات شمال بود طی سال های 1280-1288 بنا کرد و همچنین نایب موصوف یک دستگاه کاشی سازی را در جوار روشه شریف تاسیس و قسمت های خارجی عمارت روضه را با انواع مختلف کاشی تزئین بخشید.
مسجد جامع روضهء شریف با گنجایش حدود سه هزار نماز گزار در سال 1336 تهداب گذاری گردیده است.
منار زادیان
قدیمی ترین منارهء اسلامی باقی مانده در افغانتسان است، ارتفاع فعلی آن 1774 سانتی متر و محیط آن 16 متر و قطر آن 470 سانتی متر است. برای بالا رفتن از آن باید 64 پله را طی کرد. این مناره شبیه مناره ارسلان جذاب است و در وسط کتیبه ی به خط ثلث برجسته دارد که می گوید: "امر کرد به بنای این مناره بزرگ معتمد الدوله و فخرالامه ابو جعفر محمد بن علی، معمار آن عبدالرحمن ابن عبدالرحیم است"
که نام وی در بالای مناره به خط کوفی آمده است. این مناره احتمالاً از دوره ی سلجوقی ها است. با توجه به موقعیت منار زادیان به باور سید رضا حسینی باستان شناس معاصر بلخ، در قرن چهارم ه ق این مناره در مسجدی بزرگ قرار داشته که امروزه اثر از آن مسجد نیست. تزئینات هنری برجسته با گج-بری ظریف آن شبیه تزئینات مسجدی در بست است. البته خشت چینی های آن شبیه خشت چینی مقبره حاتم اصم است. البته هر دو از نظر معیاری شبیه به هم ولی از نظر قدامت متفاوت اند.
خانقاه مولانا
در نزدیکی دیوار های بیرونی سمت شرقی بلاحصار بلخ، در میان کوچه های تنگ و باریک، ساختمان قدیمی و نمیه مخروبه ی وجود دارد که روزگاری عارف و شاعر نامی قرن هفتم حضرت خداونگار بلخ، مولانا جلال الدین محمد بلخی در آن به سر می برد. وی در سنین نو جوانی به همراه خانوداه از بلخ به سوی قلمرو روم (ترکیه امروزی) هجرت نمود و در آنجا ماندگار شد. اصل بنا محیط مجموعه ی بزرگی بوده که در مکتب خاندان حسینی خطیبی بود. این مجموعه به جز خانقاه از بین رفته تصور می شود که خانقاه کنونی نیز بعد ها در قرن 10 ه ق ترمیم شده است.
آتشکده نوبهار
قدیمی ترین آبده ی باستانی در بلخ استوچه ی نوبهار است که در متون تاریخی به نام نواویهارا از آن یاد شده و یکی از معابد رزدشتی است که در حدود 2800 سلال قبل اـش فروزان آن از آن ططرف دریا آمو نیز دیده می شد و فعلاً بخسی از این معبد در مجاورت شاهراه مزار-شبرعان دیده می سود
مسجد خواجه پارسا
تنها مسجد باقی مانده از دوره ی تمیوری با مشخصات کاملی معماری آن دروه با سردر گنبد دندانه دار به سبک بناهای ریگستان و شاه زنده سمرقند در افغانستان می باشد. این مسجد به یاد بود خواجه ابو نثر محمد ابن محمد ابن محمود الحافظی البخارانی در سال 856 ه ق توسط حاکم بلخ میر فرید ارغوان ساخته شده است.
در سال 995 ه ق توسط نواده ی خواجه به نام عبدالهادی ترمیم شده و سپس در سال 1080 ه ق مجدداً ترمیم گردیده است. در قرن 11 هجری مسجد در محیط مدرسه ی که سبحان قلی خان حاکم بلخ ساخت، قرار گرفت که سردر آن در سمت شرقی چار باع فعلی موجود است. سالها بعد در اثر زلزله ی نیمی از گنبد فرو ریخته بود که در سال 1352 ه ش توسط کمک مالی دولت هند مجدداً احیا گردید.
مسجد نه گنبد
طبق نظر گروهی از باستانشناسان این مسجد قبلاً معبد بودایی بوده که در دوره ی اسلامی با اندک تعدیل به مسجد تبدیل گردید، اما نظر اغلب بر این است، مسجد نه گنبد حج پیاده بنایی است که از قرن 8 ام که مانند مساجد اولیه طرح ساده ی اسلامی با ستون های چوبی و پوشش گلی مسطح داشت و در 9 ام در دوران حکومت سامانی احتمالاً این مسجد توسط حاکمی ثروتمند احیا گردیده که با حفظ دیوار های اصلی مسجدی نو در داخل محیط قبلی ساخته شد، تذئینات و طح آن برگرفته از معماری گریک، بودایی و سامانی است که گچبری های آن یاد آور شکو معابد بودایی در بلخ را در خود دارد. اکنون این بنا قدیمی ترین مسجد اسلامی در افغانستان است. این بنا هنوز در قسمت مطالعه و تحقیق است که نمونه آن د رحاقری تحقیقی استاد شهریار عدل می توان دید. در کنار مسجد مقبرهء عالم بزرگ دورهء غزنوی نصیرالدین ابولقاسم یونس ابن طاهر ابن محمد ابن یونس النصیری نویسندهء کتاب الهجه قرار دارد که در سال 411 ه ق وفات کرد.
میرروزه دار
در سمت راست جادهء مزارشریف به بلخ بنا با رنگ سفید دیده می شود که در سمت شمال آن بقایای برج آسیاب بادی که آخرین نقطهء دیوار های شرقی بلخ است، به چشم می خورد. این مقبره میر روزه دار نام دارد و د رکنار آن دخمه های خشتی با تزئینات زیبا قرار دارد. اصل بنا از دورهء سامانی است. که بعد ها ویرانه شده و در دوره تیمورد که توجه خاصی به سخات مقابر سادات و علما بوده مجدداً ساخته شد. احتمالاً این مقبره بربوط به میر نعمت الله باشد که از سلسله سادات بلخ است.
بالاحصار بلخ
کهن دژ یا شهر درون قلعه بزرگ دایره مانند است که شش باروی بلند را در بر می گیرد. دورادور آن چشمه های طبیعی است که باعث به وجود آمدن باتلاق و نیزار شده که کمربند محافظت خوبی برای قلعه بوده است. دیوار های بزرگ اطراف آن قسمت دوم و سوم بلخ را تشکیل می دهند، بلندی دیوار های آن در ابتدا حدوداً 20 متر بوده و دروازه های مختلف داشته با توجه به حفاری های مختلف در آن قدامت آن به دور هخامنشی ساخته شده و همان باکتریس مرکز هزار شهر باتریا باشد.
مدرسهء سبحانقلی
سر دروازه مدرسه بزرگ سبحانقلی خان حاکم بلخ که در قرن 17 ام ساخته شده سردر این مدرسه موازای رواق مسجد خواجه پارسا است. با آن تشکیل مدرسه ای دوایوانی با حجره های متعدد که در بیرون آن بازار داشته می داد. به گفته بار تولد (مدرسه 150 حجره داشته و افراد زیادی در آن درس می خواندند – وقف نامه های آن بنام سبحانقلی خان (1684- 1694 م) هنوز موجود است. این مدرسه مانند مدارس بخارا بوده که در جنگهای پی در پی حفظ و ترمیم نشده، مجدداً از بین رفته است.
پل مامکری
در جنوب غرب مزارشریف در نزدیکی کارخانه جات کود و برق بر روی رودخانهء بلخآب پلی خشتی با 3 دهانه بزرگ و دهانهء کوچک از دورهء تیموری باقی مانده است که روزگاری درازی محل آمد و رفت افراد و کاروان ها بود. افسانه کمپیرک (پیر زن) تخم مرغ فروش و این پل در بین مردم معروف است، فعلاً این پل به نام کمپیرک یا امام بکری یا ماموکری یاد می شود.
منابع
افغانستان در پنج قرن اخیر نوشته میر محمد صدیق فرهنگ
افغانستان در مسیر تاریخ نوشته میر غلام محمد غبار
تاریخ ده هزار ساله ایران
دانشنامه ایرانیکا
ویکیپدیای انگلیسی
وبگاه فارسی بیبیسی
باختر: (باختریان یا باکتریا یا بلخ) به اين اسم سرزمین باستانی وسيعى را مىناميدند كه شامل قسمتهای وسیعی از مناطق شرقى ايران باستان را دربر میگرفت. باختر از شمال با سرزمین سُغد و آمودریا و از مشرق با چین و از جنوب با هندوستان و رشتهکوه هندوکش محدود بودهاست. پايتخت آن شهر باختر (باکترا) بوده كه اكنون بلخ میگویند.
پیشینهٔ نام
در ادبیات سانسکریت به شکل (بالهیکه) آمده است اصل و ریشه این کلمه (بهلی یا با باهلی) است. در اوستا به نام بخدی آمده که با صفت (بخدیم سریرام اردو درفشام) که به معنی (بلخ زیبا و دارای پرچم های بلند) است آمده و جزء سرزمینهای اهورامزدا آفریده است. در پارسی پهلوی بامیک صفت آن است. که به معنی درخشان و باشکوه و زیبا و روشن آمده و بنابر عقیده پرفسور دارمستتردرزند اوستا ریشه این کلمه (بامیه) است که به معنی درخشان است. بختری در اوستا (بخگی) است و این واژه در پارسی میانه بخل و در پارسی دری بلخ شده و در پارس قدیم در زمان هخامنشیان در سنگنبشته بیستون داریوش بزرگ (بختریش و بختریا) آمده و در ایلامی (بکه شی اش و یا بکتوری ایش) خوانده شده و نیز در زبان آکادی که آنهم بصورت خط میخی است بصورت (باهاتر) آمده و در یونانی بکترا آمده است و از آن بکتریا ساخته شده است. در زبان چینی بلخ را (باهی هی) و بنابرگفته هیوان تسنگ زائر چینی که درسال شش صد و بیست و نه میلادی که به بلخ آمده بود (پوهو) نامیده شده است و در تاریخ هان وی بصورت کشور (تاهیا) آمده است البته بیشتر این نام به بدخشان گفته می شد. یونانیان بلخ را به صفت (پیلوتیمی تیوس یا پولی تیمی تیوس) می نامیدند که به معنای گرانبهاترین است. یعنی گوهر ایران. در نوشته های موسی خورنی مورخ ارمنی که در قرن پنج- شش میلادی می زیسته از بلخ با نام (باهلی) یاد شده است. در کتاب وندیداد در فرگرد اول آمده است: کشورهای آریائی واقع درشمال و مشرق ایران باستان یا ائیریَنَم وَئجَه: سغد، مرو، بخدی و...است و در قسمت هفتم میگوید: چهارمین کشور با نزهت که من اهورامزدا آفریدم بلخ زیبا با درفش های برافراشته است.
تاریخچه
باختر در دورهٔ داریوش یکم هخامنشی یکی از ساتراپیهای هخامنشیان بود.
در تاریخ باستان، بلهیکا یا باختر را همان "بخدی" اوستا می دانند که با استناد به اقوال محققین، این شهر باستانی کانون رهایش و مدنیت شاخهٔ هندواروپایی است که در فلات ایران و هند بسط و توسعه یافت و در عصر ودائی ها، آریاییان از شمال به جنوب سلسله کوه های هندوکش پراکنده شدند.
باختر مرکز و آغازگر زبان اوستایی و دین زرتشتی بود. بیشتر خاورشناسان زادگاه زردتشت را باختر (بخدی) می دانند.
در اوستا با کلمات ساده، از زندگی بدون تکلف و آرایش یما (جمشید) پادشاه سخن رانده شده است. نام پادشاهان آریایی که بنیان گذار برابری، حکمروایی و اداره بودند به پیشدادیان باختر نیز معروف است. در سرودهای ودائی از "یاما" که در اوستا "یما" است، نام برده اند.
پادشاهان قدیم بلخ عبارت بودند از پیشدادیان، کیانیان، اسپه ها که پسانها در شاهنامه فردوسی و روایات مؤرخان نیز از آنها یاد شده است. آریایی ها که به باختریان ثروتمند نیز شهرت داشتند، در اوایل هجوم و حملات قبیله های بدوی آسیای مرکزی قرار گرفتند. زمانیکه مادها و سپس هخامنشی ها، دولت های خود را در هگمتانه و پارس شکل دادند و اداره آنان نظم گرفت، ميان سالهای ۵۴۰ و ۵۴۵ قبل از میلاد متوجه باختریان گردیدند و برای تسخیر این سرزمین ثروتمند لشکرکشی ها کردند. سپس مناطق کرمانیا، پارت، باختر، هریوا، ستاگیدیا (افغانستان مرکزی) و درنگیانا در تصرف هخامنشی ها درآمد. بعد از کورش، داریوش از جمله شاهان مقتدری بود که به مناطق مفتوحه قناعت نکرده و سلسله فتوحات خود را تا دامنه سند ادامه داد. سپس متوجه غرب پارس شد. دراین زمان اداره کنندگان ساتراپی های شرقی خواهان استقلال و تأسیس سلطنت های جداگانه شدند و تحرک استقلال طلبی باعث شد تا مردم، "بسوس" والی باختریان را پادشاه این سرزمین اعلان کنند.
زمانیکه اسکندر مقدونی سلسلهٔ هخامنشی ها را در پارس مضمحل نمود، متوجه باختریان شده و در سال ۳۳۰ ق.م. به این سرزمین لشکرگشایی را آغاز کرد. با وجود اینکه حکومت مرکزی در باختریان ازبین رفته بود و مردم در حالت قبیله ایی زندگی می کردند، ولی اسکندر به مقاومت شدید مردم هریوا و باختر برخورد.
باختر بعد از مرگ اسکندر مقدونی، جزء قلمرو سلوکیان درآمد. ادارهٔ آن بدست والیان یونانی اداره می شد.
زبان مردم باختر از تأثیرات نفوذی یونانیان نیز متأثر گردیده و از قرن سوم ق.م.، رسم الخط یونانی با زبان پراکریت و رسم الخط خروشتی یکجا بکار می رفت و مورد استفاده قرار می گرفت. همچنان خط پارتی که انکشاف یافته خط آرامی است در عهد سلسلهٔ کوشانی ها و نفوذ ساسانی ها در بخش های از باختر مرسوم گردید.
در میانههای سدهٔ سوم ق.م. دولت موریای هند در گسترش دین بودایی در باختر سعی نمود. دولت يونانی باختری از این نفوذ دینی جلوگیری نکرد و می خواست خود را در ثروت هند شریک سازد. از این رو دین بودایی جای دین زردتشتی راگرفت.
کوشانی ها با تشکیل دولتی مستقل، تمدنی جدید را در تاریخ باختر رقم زدند. کانیشکا مقتدرترین پادشاه کوشانی در ۱۲۰ میلادی پایتختش را از باختر به بگرام و کاپیسا انتقال داد. این سلسله تا ۲۲۰ میلادی دوام نمود که گرایش خاص در سیطره هند داشتند. یکی از قویترین حکومات محلی کوشانی ها، دولت کابلستان بود که از کاپیسا در جنوب هندوکش تا سواحل سند تسلط داشت.
زبان پادشاهان کوشانی ختنی و تخاری بود که این دو زبان از هم تفاوت کلی داشتند. اما زبان خروشتی در باختر از تاریخ پنجم ق.م. تا آغز قرن ششم میلادی، به مدت ده قرن رایج بود. ساحهٔ زبان های ایرانی شرقی از آسیای میانه تا جنوب سند و در غرب از کرمان تا سیستان وسعت داشت. آثاری از آن دوره ها نیز در مناطق مذکور وجود دارد.
از سال ۲۲۰ تا ۴۲۵ میلادی، باختر در تشنجات و حملات سه جانبه قرار داشت. ساسانی ها شمال غرب باختر را در دست گرفتند، سلسلهٔ کیداری ها که مرکز آن کاپیسا بود موجودیت خود را در جنوب حفظ نموده و با ساسانی ها در جنگ بودند. کیداری ها با دولت گپتاهای هندی دوستی و مراودت داشتند.
در سال ۴۲۵ م. هپتالیان در شمال باختر دولتی را تأسیس کردند که مرکز این دولت تخارستان بود. این دولت با قدرتی که داشت، توانست بهرام گور را در مرو و یزدگرد ساسانی را در مرغاب شکست دهد. بعد از شکست ساسانیان، دولت کیداری هم در باختر سقوط داده شد.
اولین حملهٔ تازیان مسلمان به باختر در سال ۶۵۲ م. (۳۲ ه. ق.) بسرکردگی احنفبن قیس بود. در سال ۴۳ ه. ق. دوباره بتصرف مسلمانان درآمد ولی در زمان قتیبةبن مسلم (متوفی بسال ۹۶ ه. ق.) بود که کاملاً مغلوب آنان شد. در دورهٔ اعراب، یعنی در قرون وسطی، باختر (بلخ) همراه با هرات، نیشابور و مرو یکی از چهار قسمت (چهار ربع) خراسان بود.
ايت بلخ
شهربلخكه به ام البلاد شهرت دارد البته رونق بلخ همان اثارباستاني است كه ميتوان از بالا حصا ر. برج عياران .گنبدخوجه پارسايي ولي وعلماي بزرگ مانند مولانا جلاالدين بلخي .ابوعلي سينابلخي ورابعه بلخي ازهمين جا برخاسته پابه عرصه وجودنهاده اند.
حدود اربعه ومساحت
ولايت بلخ ازشرق با سمنگان و از غرب با جوزجان واز شمال باازبكستان واز جنوب. با ولايت سرپل درارتباط است. و مساحت اين ولايتkm12800ودر حدود364100 نفرنفوس دارد . واز كابل km483 فاصله دارد. ولايت بلخ داراي 10 ولسوالي وداراي587 قريه ميباشد ولسوالي هاي آن قرار ذيل ميباشد .
1-مزارشريف 2 – نهر والي شاهي 3 – بلخ 4 – چمتال 5 – دولت آباد 6 – شور تپه 7 – چار بو لك 8 – شو لگر 9 – چار كنت 10 – دهدادي 11 – مارمول 12 – كشنده 13 – كلار 14 – خلم 15 – چاه الي
مرقر مطهر امام علي (ع) در آنجاست كه در عصرسلطان حسين بايقره بنا شده بود شهر مزارشريف در زمان اميرشيرعلي خان مدت زماني به حيث پاتخت بود وطرف غرب شهر مزارشريف سلسله كوه كوچك بنام البرز. واز طرف جنوب آن كوه كوچك ديگربه رسم شادبان مسمي است.
اقليم وزراعت بلخ
آب وهواي اين ولايت در تابستان گرم است كه درجه حرارت تا 42 درجه ميرسد وزمستان باد شديد و سرد دارد و يك اقليم نيمه دشتي را دارد . كه توليدات زراعتي اين ولايت پنبه,خربوزه ,گندم ,جواري ,زغير,كنجيد وغيره ميباشد .
كه اين ولايت توسط 250 نهروكانال 9 چشمه 2 كاريز 82 حلقه چاه آبياري ميگردد.
'
ذخاير معدني بلخ
اين ولايت از نگاه معدنيات غني ميباشد مانند سلسله كوه البرزبا داشتن سلفر, معدن نمك , سرب, جست , وغيره مواد كه بيشتر تحقيقات صورت نگرفته است.
نقش تجارت
بيشتر مردم اين ولايت تجارت پيشه اند مانند تجارت قالين , گليم, پنبه , قره قل ميباشد وبنادر آن حيرتان , شبرغان , بندر كلفت است كه مزارشريف به يك نقطه تجارتي مبدل كرده است
معارف ولايت بلخ
ولايت بلخ از لحاظ معارف به سطع بالا قرار دارد داراي مكاتب هاي بسيارميباشد وهمچنان داراي پوهنتونهاي متفاوت ميباشد
بلخ و بنا های تاریخ آن
می گویند بنیانگذار بلخ جمشید (یما) بوده است. در زمان های پیش از اسلام بلخ مرکز و آغازگر زبان اوستایی و دین زردشتی بوده و در دوره های فرمانروایی موریای هند و کوشانیان از مراکز دین بودایی و محل معبد معروف نو بهار بود.
اولین حمله مسلمانان به بلخ در سال 652 م (32 ه ق) به سرکردگی احنف بن قیس بود. در سال 43 ه ق دوباره به تصرف مسلمانان در آمد، ولی در زمان قتیبه بن مسلم (متوفی به سال 69 ه ق) بود که کاملا مغلوب آنان شد. در دوره اعراب یعنی در قرون وسطی بلخ همراه با هرات نیشاپور و مرو یکی از چهار قسمت ( چهار ربع) خراسان بود. در سال 118 ه ق اسد بن عبدالله قیسری پایتخت خراسان را از مرو به بلخ منتقل کرد و این شهر رونق یافت. در سال 256 ه ق این شهر به تصرف یعقوب لیث صفاری در آمد. در سال 287 ه ق عمر بن لیث صفاری نزدیک بلخ مغلوب اسماعیل سامانی شد و به قتل رسید و بلخ تحت حکومت سامانی در آمد. در سال 451 ه ق سلجوقیان تصرفش کردند.
مغولان آن را ویران کردند و مردمش را قتل عام نمودند. در دوره تیموریان تا اندازه شکوه گذشته را باز یافت ولی پس از بنای شهرمزارشریف در بیست کیلومتری آن بلخ رو به انحطاط گذاشت. در منابع تاریخی به خاطر موقعیت فرهنگی و تمدن بلخ از آن به نامهای مختلف مانند بلخ گزین، بلخ الحسنا، ام البلاد، ام القرا، بلخ بامی، قبه الاسلام ، دارا الفقاهه، داراالاجتهاد و ... یاد شده است. بلخ همواره کانون علم و فرهنگ بوده، و فضلای بزرگ را در دامان خویش پرورانیده است. از شمار مشاهیره و فرهیخته گان آن می تواند از مولانا جلال الدین محمد بلخی ، رابعه بلخی، ابن سینای بلخی ، امیر خسرو بلخی(مشهور به دهلوی)، ابولموید بلخی، حکیم خسرو بلخی، عنصری بلخی، ابو شکور بلخی، شهید بلخی، دقیقی بلخی، مولانا خال محمد خسته، واصف باختری، علامه سید اسماعیل بلخی، محمد عمر فرزاد، محمد حنیف حنیف بلخی، عبدالصمد جاهد و .... نام برد.
علل پیدایش شهر مزارشریف
شکل گیری مزارشریف به حیث یک شهر در سال 855 خورشیدی آغاز گردید. در آن سال که سلطان حسین میرزا پادشاه تیموری هرات به استقبال از کشف آرامگاه حضرت علی کرم الله وجهه خلیفه چهارم اسلام با وزیر دانشمندان خود امیر علی شیر نوایی و یک عده از علما و فضلا مهندسین و معماران وارد این منطقه شد اساس یک شهر پیرامون روضه شریف گذاشته شد.
قبل بر آن موقعیت فعلی مزارشریف دهکده کوچکی بود که به علت نبود آب و امکانات زراعتی، زندگی در آن میسر نبود. سلطان حسین روی این ضرورت از دریای بلخ یک نهر آب کشید و آن را به نام نهر شاهی مسمی و جاری ساخت. با گذشت هر سال آبادی و اعمار منازل و امور باغداری وغیره در اطراف شهر وسعت پیدا کرد.
شهر مزارشریف در آن زمان دارای شش دروازه بود که به نام های دروازه شادیان، تاشقرغان، سیاه گرد، یخدان، قوادیان، چغدک یاد می شد. تا سال 1336 تقریباً شکل شهر به همان ساختار قبلی با کمی تحول و انکشاف باقی مانده بود و در همین سال به منظور انکشاف شهر و احداث امکانات عصری تقریباً 80 در صد آبادی های شهر تخریب و نقشه موجوده که در آن روضه شریف به حیث مرکز و در آطراف آن پارک ها و خیابان های وسیع در نظر گرفته شده بود، احداث گردیده و جاده ها به هر جانب شهر امتداد یافت.
در تخریبات آن سال یک تعداد آبده های تاریخی و آثار گذشته هم تخریب و از بین رفت.
ماستر پلان موجوده ی شهر مزارشریف تا کنون نیز روی همان نقشه سال 1336 طرح شده و ساحه آبادانی و تکاثف نفوس بیشتر در قسمت های شرق و جنوب شهر در نظر گرفته شده است. شهر مزارشریف به 10 ناحیه مسکونی تقسیم شده. بازار ها و مارکیت ها تجارتی بیشتر در جاده های اطراف روضه ی شریف موقعیت دارند.
در ولایت بلخ اماکن تاریخی و مقدس فراوانی وجود دارد که همهء آن بازتابگر قدامت تاریخی و فرهنگی این خطه می باشد، اینک به گونهء مختصر می پردازیم به معرفی برخی از این اماکن:
آرامگاه حضرت علی کرم الله وجهه:
آرامگاه حضرت علی کرم الله وجهه در بلخ طی هجوم مغول در سال 619 قمری و 601 خورشیدی تخریب گردیده بود، بار دیگر در سال 855 خورشیدی در زمان سلطنت حسین میرزا پادشاه تیموری هرات، کشف گردید. پادشاه مذکور گنبد حرم موصوف را بالای گنبد زیرین که حضیرهء مبارک در آن واقع است بنا کرد. عبد المومن خان ازبک یازدهمین پادشاه از امرای شیبانی وقتی که نایب السلطنهء بلخ بود، خانقاه اول را به حیث مسجد در مجاورت حرم اعمار نمود و دیگ هفت جوش را از بخارا به بلخ انتقال داد.
دروازه های چهارگانه حریم روضهء مبارک را نایب محمد علی که در زمان سلطنت امیر شیر علی خان رئیس تنظیمیهء صفحات شمال بود طی سال های 1280-1288 بنا کرد و همچنین نایب موصوف یک دستگاه کاشی سازی را در جوار روشه شریف تاسیس و قسمت های خارجی عمارت روضه را با انواع مختلف کاشی تزئین بخشید.
مسجد جامع روضهء شریف با گنجایش حدود سه هزار نماز گزار در سال 1336 تهداب گذاری گردیده است.
منار زادیان
قدیمی ترین منارهء اسلامی باقی مانده در افغانتسان است، ارتفاع فعلی آن 1774 سانتی متر و محیط آن 16 متر و قطر آن 470 سانتی متر است. برای بالا رفتن از آن باید 64 پله را طی کرد. این مناره شبیه مناره ارسلان جذاب است و در وسط کتیبه ی به خط ثلث برجسته دارد که می گوید: "امر کرد به بنای این مناره بزرگ معتمد الدوله و فخرالامه ابو جعفر محمد بن علی، معمار آن عبدالرحمن ابن عبدالرحیم است"
که نام وی در بالای مناره به خط کوفی آمده است. این مناره احتمالاً از دوره ی سلجوقی ها است. با توجه به موقعیت منار زادیان به باور سید رضا حسینی باستان شناس معاصر بلخ، در قرن چهارم ه ق این مناره در مسجدی بزرگ قرار داشته که امروزه اثر از آن مسجد نیست. تزئینات هنری برجسته با گج-بری ظریف آن شبیه تزئینات مسجدی در بست است. البته خشت چینی های آن شبیه خشت چینی مقبره حاتم اصم است. البته هر دو از نظر معیاری شبیه به هم ولی از نظر قدامت متفاوت اند.
خانقاه مولانا
در نزدیکی دیوار های بیرونی سمت شرقی بلاحصار بلخ، در میان کوچه های تنگ و باریک، ساختمان قدیمی و نمیه مخروبه ی وجود دارد که روزگاری عارف و شاعر نامی قرن هفتم حضرت خداونگار بلخ، مولانا جلال الدین محمد بلخی در آن به سر می برد. وی در سنین نو جوانی به همراه خانوداه از بلخ به سوی قلمرو روم (ترکیه امروزی) هجرت نمود و در آنجا ماندگار شد. اصل بنا محیط مجموعه ی بزرگی بوده که در مکتب خاندان حسینی خطیبی بود. این مجموعه به جز خانقاه از بین رفته تصور می شود که خانقاه کنونی نیز بعد ها در قرن 10 ه ق ترمیم شده است.
آتشکده نوبهار
قدیمی ترین آبده ی باستانی در بلخ استوچه ی نوبهار است که در متون تاریخی به نام نواویهارا از آن یاد شده و یکی از معابد رزدشتی است که در حدود 2800 سلال قبل اـش فروزان آن از آن ططرف دریا آمو نیز دیده می شد و فعلاً بخسی از این معبد در مجاورت شاهراه مزار-شبرعان دیده می سود
مسجد خواجه پارسا
تنها مسجد باقی مانده از دوره ی تمیوری با مشخصات کاملی معماری آن دروه با سردر گنبد دندانه دار به سبک بناهای ریگستان و شاه زنده سمرقند در افغانستان می باشد. این مسجد به یاد بود خواجه ابو نثر محمد ابن محمد ابن محمود الحافظی البخارانی در سال 856 ه ق توسط حاکم بلخ میر فرید ارغوان ساخته شده است.
در سال 995 ه ق توسط نواده ی خواجه به نام عبدالهادی ترمیم شده و سپس در سال 1080 ه ق مجدداً ترمیم گردیده است. در قرن 11 هجری مسجد در محیط مدرسه ی که سبحان قلی خان حاکم بلخ ساخت، قرار گرفت که سردر آن در سمت شرقی چار باع فعلی موجود است. سالها بعد در اثر زلزله ی نیمی از گنبد فرو ریخته بود که در سال 1352 ه ش توسط کمک مالی دولت هند مجدداً احیا گردید.
مسجد نه گنبد
طبق نظر گروهی از باستانشناسان این مسجد قبلاً معبد بودایی بوده که در دوره ی اسلامی با اندک تعدیل به مسجد تبدیل گردید، اما نظر اغلب بر این است، مسجد نه گنبد حج پیاده بنایی است که از قرن 8 ام که مانند مساجد اولیه طرح ساده ی اسلامی با ستون های چوبی و پوشش گلی مسطح داشت و در 9 ام در دوران حکومت سامانی احتمالاً این مسجد توسط حاکمی ثروتمند احیا گردیده که با حفظ دیوار های اصلی مسجدی نو در داخل محیط قبلی ساخته شد، تذئینات و طح آن برگرفته از معماری گریک، بودایی و سامانی است که گچبری های آن یاد آور شکو معابد بودایی در بلخ را در خود دارد. اکنون این بنا قدیمی ترین مسجد اسلامی در افغانستان است. این بنا هنوز در قسمت مطالعه و تحقیق است که نمونه آن د رحاقری تحقیقی استاد شهریار عدل می توان دید. در کنار مسجد مقبرهء عالم بزرگ دورهء غزنوی نصیرالدین ابولقاسم یونس ابن طاهر ابن محمد ابن یونس النصیری نویسندهء کتاب الهجه قرار دارد که در سال 411 ه ق وفات کرد.
میرروزه دار
در سمت راست جادهء مزارشریف به بلخ بنا با رنگ سفید دیده می شود که در سمت شمال آن بقایای برج آسیاب بادی که آخرین نقطهء دیوار های شرقی بلخ است، به چشم می خورد. این مقبره میر روزه دار نام دارد و د رکنار آن دخمه های خشتی با تزئینات زیبا قرار دارد. اصل بنا از دورهء سامانی است. که بعد ها ویرانه شده و در دوره تیمورد که توجه خاصی به سخات مقابر سادات و علما بوده مجدداً ساخته شد. احتمالاً این مقبره بربوط به میر نعمت الله باشد که از سلسله سادات بلخ است.
بالاحصار بلخ
کهن دژ یا شهر درون قلعه بزرگ دایره مانند است که شش باروی بلند را در بر می گیرد. دورادور آن چشمه های طبیعی است که باعث به وجود آمدن باتلاق و نیزار شده که کمربند محافظت خوبی برای قلعه بوده است. دیوار های بزرگ اطراف آن قسمت دوم و سوم بلخ را تشکیل می دهند، بلندی دیوار های آن در ابتدا حدوداً 20 متر بوده و دروازه های مختلف داشته با توجه به حفاری های مختلف در آن قدامت آن به دور هخامنشی ساخته شده و همان باکتریس مرکز هزار شهر باتریا باشد.
مدرسهء سبحانقلی
سر دروازه مدرسه بزرگ سبحانقلی خان حاکم بلخ که در قرن 17 ام ساخته شده سردر این مدرسه موازای رواق مسجد خواجه پارسا است. با آن تشکیل مدرسه ای دوایوانی با حجره های متعدد که در بیرون آن بازار داشته می داد. به گفته بار تولد (مدرسه 150 حجره داشته و افراد زیادی در آن درس می خواندند – وقف نامه های آن بنام سبحانقلی خان (1684- 1694 م) هنوز موجود است. این مدرسه مانند مدارس بخارا بوده که در جنگهای پی در پی حفظ و ترمیم نشده، مجدداً از بین رفته است.
پل مامکری
در جنوب غرب مزارشریف در نزدیکی کارخانه جات کود و برق بر روی رودخانهء بلخآب پلی خشتی با 3 دهانه بزرگ و دهانهء کوچک از دورهء تیموری باقی مانده است که روزگاری درازی محل آمد و رفت افراد و کاروان ها بود. افسانه کمپیرک (پیر زن) تخم مرغ فروش و این پل در بین مردم معروف است، فعلاً این پل به نام کمپیرک یا امام بکری یا ماموکری یاد می شود.
منابع
افغانستان در پنج قرن اخیر نوشته میر محمد صدیق فرهنگ
افغانستان در مسیر تاریخ نوشته میر غلام محمد غبار
تاریخ ده هزار ساله ایران
دانشنامه ایرانیکا
ویکیپدیای انگلیسی
وبگاه فارسی بیبیسی
۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه
بهترین تصویر های چشم سوم من
اشتراک در:
پستها (Atom)