۱۳۹۴ مهر ۱۵, چهارشنبه

سایت ویژه آموزش عکاسی

سلام
خدمت تمامی علاقه مندان به بحث های تصویر برداری و عکاسی.
اینبار میخواستم تا در رابطه به موضوعات عکاسی و فیلم برداری هماهتان صحبت کنم و یک سایت را برایتان به معرفی بگیرم.
سایت پرو فوتو کام یکی از سایت های زبان فارسی است که بیشتر مطالب مرتبط به عکاسی را به روز رسانی می کند و مبحث های درسی به روز شده ای دارد.
از تمامی دوستان علاقه مند به سبک های عکاسی و تنظیمات و اطلاعات در رابطه به کمره های عکاسی حرفه ای خواهش می کنم سری بزنند به لینک زیر.
www.prophotocom.com

۱۳۹۲ مهر ۱۶, سه‌شنبه

نمایش واقعیت "درس چهارم, رادیو زمانه"

 نمایش واقعیت


فرض کنید که همه عمر خود را در یک غار تاریک زندانی بوده اید. دست و پایتان زنجیر است و سرتان به شکلی بسته شده که تنها قادر به دیدن دیوار رو به روی خود هستید.
 
پشت سر شما آتشی روشن است و بین شما و آتش راهی است که زندانبانان شما در آن مجسمه ها و انواع اشیا را جا به جا می کنند. سایه ای که از این اشیا بر دیوار غار می افتد تنها چیزی است که شما و دیگر هم بندان تان تا به حال دیده اید و همه آن چیزی است که درباره یشان فکر کرده اید و حرف زده اید. 
 
این داستان معروف ترین مسئله افلاطون، فیلسوف یونانی٬ است. مفهوم شناخت از نظر افلاطون بسیار پیچیده و چندلایه است. برای روشن تر شدن آن، داستان غار به این ترتیب ادامه می یابد.
 
حالا فرض کنید که شما از زنجیرهایتان رها شده اید و می توانید آزادانه در غار قدم بزنید. در ابتدا٬ توجه تان به آتش جلب می شود و کم کم وضعیت غار و منشا سایه ها را درک می کنید که پیش از این واقعی پنداشته بودید و نهایتا اجازه پیدا می کنید که از غار خارج شوید و به جهان بیرون قدم بگذارید، جایی که در آن واقعیت کامل را می بینید که با درخشان ترین جسم آسمان، یعنی خورشید، روشن شده است.
 
درباره تعبیر دقیق غار افلاطون بحث های زیادی طول تاریخ شده است که اینجا فرصت پرداختن به آنها نیست٬ اما اهمیت آن به وضوح روشن است.
 
غار مثال افلاطون تشبیهی است از جهان روزمره ای که ما از طریق حواس خود تجربه می کنیم٬ جایی که همه چیز ناقص است و مدام تغییر می کند.
 
در مقابل، جهان بیرون غار نمادی است از دنیای حقیقت که مملو از اشیاء کامل و جاودان و بدون تغییر است.
 
نظریه مُثُل افلاطون
از نظر افلاطون، آن چه می دانیم و در واقع شناخت ما نه تنها باید حقیقت داشته باشد٬ بلکه باید کامل نیز باشد.
با این حال٬ هیچ چیزی در جهان تجربی (که همان زندگی در غار است) با این توضیح هماهنگ نیست. یعنی یک آدم بلند در مقابل یک درخت کوتاه است و شیرینی سیب در مقابل عسل حقیقتا شیرین نیست.
 
پس وقتی هیچ چیزی در این جهان نمی تواند موضوع شناخت باشد، افلاطون پیشنهاد می کند که باید جهان دیگری (خارج از غار) وجود داشته باشد که هویت های کامل و غیرقابل تغییر در آن قرار داشته باشند. افلاطون آن را جهان مُثُل می نامد که حاوی مثال هایی کامل از اشیاء این جهان است.
 
هر چیزی در جهان ما تنها یک کپی ناقص از آن مثال کامل در جهان مثل است. این نظر افلاطون است که نظریه مُثُل نام دارد و نقدهای بسیاری هم به آن شده است.
 
در فلسفه معاصر و مدرن این تقابل بین جهان خارج از غار و آن چه زندانی غار ادارک می کند، در تقابل بین واقع گرایی و غیرواقع گرایی نمود پیدا می کند.
 
به این ترتیب که از موضع واقع گرایانه در آن «بیرون» در جهان پیرامون ما اشیایی وجود دارند که مستقل از شناخت ما وجود دارند، خواه ما آنها را تجربه کنیم یا نه.
 
در مقابل این دیدگاه٬ فلاسفه دیگری هستند که موضع ضد واقع گرایانه دارند و معتقدند ارتباط مهمی بین چیزهایی که تجربه می کنیم و از آن شناخت داریم، با واقعیت وجودی آن نیست.
 
افلاطون در داستان غار خود چیزی بیش از دیدگاه خود در باب واقعیت و شناخت ما نسبت به آن را بیان می کند. داستان به این ترتیب ادامه پیدا می کند که زندانی آزاد شده و آگاه به واقعیت وضعیت بیرونی غار، آن قدر مضطرب است که نمی تواند به درون غار برگردد و ماجرا را برای هم بندان سابق خود بازگو کند.
 
او که به روشنایی بیرون غار عادت کرده است، دیگر نمی تواند تاریکی درون غار را تحمل کند و بدتر از آن این که توسط زندانیان غار احمق و دروغگو پنداشته شود. آنها او را باور نمی کنند و فکر می کنند که سفر دیوانه اش کرده است. حتی اگر زیاد اصرار کند ممکن است او را بکشند.
 
در اینجا افلاطون در حال شبیه سازی وضعیت همیشگی فلاسفه است که توسط مردم عادی طرد یا مسخره می شوند. او به خصوص به یاد سرنوشت معلم خود سقراط است که به دلیل روشنگری های فلسفی خود در آتن به مجازات مرگ محکوم شد٬ به این جرم که جوانان را منحرف می کرد.
 
واقعیت چه قدر واقعی است؟
ما در جهان مدرن واقعا به فلاسفه نیاز نداریم که به ما بگویند اشیاء همواره همان طور که به نظر می آیند نیستند و اینکه نمودها می توانند فریبنده باشند یا اینکه شما نباید کتاب را براساس جلدش قضاوت کنید.
 
همه ما با توهمات ادراکی آشنا هستیم که می توانند ساخته انسان و هم ساخته طبیعت باشند. مانند سراب، غذاهای شیرین که موقع مریضی تلخ به نظر می رسند، انعکاس صدا که منبع دور را نزدیک می نمایاند و خطاهای حسی دیگر. 
عقل سلیم عموما این ادراکات فریبنده را استثنا می داند٬ نه قاعده. اما فلسفه از این فراتر می رود: آیا ممکن نیست که ما همیشه توسط حس های خود فریفته شویم؟
 
داستان غار افلاطون را به یاد آورید. اگر امکان دارد کسی را تصور کنیم که در همه زندگی به اشتباه سایه ها را به عنوان اشیا حقیقی پنداشته، از کجا می دانیم که خود ما در آن موقعیت نیستیم؟
 
این خط شکاکیت از فکر ادامه می یابد تا اینکه بفهمیم خصوصیت های معینی از ادراکات حسی ما وجود دارند که بیشتر منعکس کننده وضعیت ذهنی هستند تا اینکه نمود جهان خارج باشند. رنگ، صدا، مزه و بو در این دسته جا می گیرند. 
قرمزی گوجه نتیجه واکنش چشم و مغز ما به طول موج مشخصی از نور است و کاملا ممکن است که یک گونه دیگر از موجودات قرمز را آن طور درک کنند که ما آبی را می بینیم.
 
همچنین می دانیم که تنها بخشی از طیف نور قابل دیدن توسط ماست، پس ممکن است موجودات دیگر بتوانند مادون قرمز را ببینند یا این که آبی را کلا نبینند. همین ایده ها در مورد حس های دیگر ما هم صدق می کند.
 
سگ ها می توانند صداهایی را بشنوند که ما نمی شنویم. فیلتر واقعیت؛ جهان برای افراد مختلف، متفاوت نمایان می شود. مزه ای برای کسی شیرین است و برای دیگری تلخ. رنگ ها هم همین طور و به نظر می رسد که تفاوت اساسی بین واقعیت وابسته به ذهن واقعیت مستقل از آن وجود دارد.
 
با اینکه همه می دانیم و مطمئن هستیم که واقعیتی محکم و استوار بیرون از ذهن ما وجود دارد، اما همچنان موضوع تقابل بین واقع گرایی و غیرواقع گرایی مبحث مهمی میان فلاسفه است.

۱۳۹۲ مهر ۱۵, دوشنبه

در جست و جوی حقیقت "درس سوم, رادیو زمانه"

درس سوم- در جست و جوی حقیقت


بعد از معرفی همه شاخه های فلسفه، باید خودمان دست به کار شویم و با یک مسئله واقعی فلسفه دست و پنجه نرم کنیم. فقط با این روش است که می توانیم تا حدودی بفهمیم فلسفه واقعا چیست.
فرض کنید که یک شب وقتی خواب هستید، بی خبر از همه جا، یک دانشمند دیوانه مغز شما را درمی آورد و در خمره ای حاوی موادی می گذارد٬ به نحوی که مغز شما زنده بماند.
بعد عصب های مغز شما را به یک سوپرکامپیوتر وصل می کند که در شما این توهم را ایجاد می کنند که همه چیز عادی است. شما آسمان، زمین و اشیا و مردم را مثل همیشه می بینید و فکر می کنید که واقعی هستند.
اما در واقع آنها حاصل تجربه ای هستند که محرک های الکترونیک آن سوپرکامپیوتر در مغز شما ایجاد می کند. شما چیزی بیش از یک مغز درون خمره نیستید!
کابوس وحشتناکی است. اما این دقیقا همان چیزی است که اگر مغز درون خمره هم بودید می گفتید. شاید همین حالا که در حال خواندن این درس هستید، صبح همان روزی باشد که یک دانشمند دیوانه شما را دزدیده و مغزتان را به کامپیوتر وصل کرده است.
همه چیز، از کتابی که می خوانید تا مدادی که در دست دارید و حتی دستان تان توهمی هستند که آن کامپیوتر ایجاد کرده است!
احتمالا در حالت عادی و روزمره زندگی، شما باور ندارید که مغز درون خمره هستید. بیشتر فلاسفه هم باور ندارند که مغز درون خمره هستند. اما لازم نیست که باور داشته باشید، تنها کافی است قبول کنید که نمی توانید مطمئن باشید مغز درون خمره نیستید.

مسئله آن است که اگر اتفاقا مغز درون خمره باشید (که نمی توانید امکان آن را نفی کنید)، هر چیزی که فکر می کنید درباره جهان می دانید نادرست خواهد بود و اگر مغز درون خمره بودن ممکن باشد، شما واقعا هیچ چیزی نمی دانید.
به نظر می رسد که صرفا یک امکان شناخت ما را درباره جهان خارج خدشه دار می کند. به این ترتیب آیا هیچ راه فراری از خمره وجود دارد؟

این آزمایش فکری را هیلاری پاتنم، فیلسوف آمریکایی، طرح کرده است. ایده اصلی متعلق به رنه دکارت٬ فیلسوف فرانسوی قرن ۱۷ است. این نظریه با عنوان شیطان دکارتی شناخته می شود.

البته پیش از آن نیز اندیشه های مشابهی در آرای فلاسفه شرق مانند خواجه نصیر طوسی مطرح شده است. برای مثال٬ او در رساله ای نوشته است که چگونه می تواند مطمئن باشد وقتی از خانه بیرون می رود، ظرف و ظروف و کاسه و کوزه ها به حرکت در نمی آیند و با یکدیگر حرف نمی زنند!
فکر می کنم٬ پس هستم
هدف دکارت این بود که بتواند معرفت و شناخت انسان را بر مبنای بنیان های غیرقابل تردید بنا کند. به این ترتیب او «روش شک» خود را ارائه کرد که براساس آن هر باور انسانی که حتی ذره ای مورد تردید است، کنار گذاشته شود.
دکارت در دور ریختن باورهای مورد تردید تا جایی پیش رفت که به باور وجود خودش رسید. تا اینجا فرض او این بود که شیطان خبیثی در حال فریفتن او است و در او توهم وجود رنگ ها، اشیا و دیگر افراد را ایجاد کرده است. اما حالا دیگر به توهم در وجود خودش رسیده است.

نبوغ دکارت در آن بود که توانست از این وضعیت نجات پیدا کند و راهی به بیرون خمره بیابد. استدلال مشهور دکارت آن است که شیطان خبیث فرضی شاید بتواند مرا در مورد هر چیزی فریب دهد، اما نمی تواند مرا در این مورد که فکر می کنم هم فریب دهد. من فکر می کنم، حتی اگر به توهمات فکر کنم.

به این ترتیب٬ دکارت در سلسله استدلالش به جایی رسید که می توانست روی آن تکیه کند و اینگونه بود که معروف ترین جمله تاریخ فلسفه ساخته شد: من فکر می کنم، پس هستم.
شکاکیت
ایده مغز در خمره و شیطان دکارتی اصلا عجیب و غریب نیست و در فرهنگ معاصر و مدرن ما هم به شکل های دیگری مطرح شده است.

یکی از موفق ترین اقتباس ها از این ایده، فیلم ماتریکس است که در آن نئو٬ قهرمان داستان٬ کشف می کند آمریکا در سال ۱۹۹۹ در واقع یک شبیه سازی مجازی ساخته شده توسط یک کمپانی است و انسان ها همه در لوله های حاوی مایعی نگهداری می شوند که به یک کامپیوتر عظیم وصل اند. موفقیت و تاثیر فیلم ماتریکس در فرهنگ عامه نشان می دهد که استدلال های شکاکانه افراطی قدرت زیادی دارند.

این که چه قدر می دانیم، آن چه می دانیم درست است یا غلط، منابع شناخت ما چه چیزهایی هستند و آیا اصلا چیزی می دانیم، همیشه از مسائل مهم برای فلاسفه بوده است.

همان طور که در درس قبل گفتیم٬ این سوالات مرتبط با حوزه معرفت شناسی یا نظریه شناخت هستند. یکی از جذاب ترین سوالات این حوزه مربوط به شکاکیت است.

شکاکیت فلسفی با شکاکیت عام و افراطی متفاوت است. شکاک فلسفی ادعا نمی کند که ما هیچ چیزی نمی دانیم. به این دلیل ساده که چنین ادعایی با خودش در تناقض است. یعنی یکی از همان چیزهایی که نمی دانیم همین ادعا است که چیزی نمی دانیم.

بنابراین موضع شکاکیت فلسفی آن است که حق ما را برای ادعای دانستن به چالش بکشد. ما فکر می کنیم چیزهای زیادی می دانیم، اما چگونه می توانیم از این ادعا دفاع کنیم؟ چه مبنایی برای توجیه شناخت خود می توانیم بنا کنیم؟
شناخت فرضی ما درباره جهان مبتنی بر ادراکاتی است که توسط حس های اولیه کسب می کنیم و عمدتا با استفاده از عقل خود، آنها را به کار می بریم. اما آیا این ادراکات همواره در معرض خطا نیستند؟ آیا هیچ وقت می توانیم مطمئن باشیم که توهم نداریم یا خواب نمی بینیم یا حافظه مان با ما بازی نمی کند؟

این سوالات به طور افراطی می توانند به شیطان خبیث یا مغز در خمره منتهی شوند.

معرفت شناسی بخشی از فلسفه است که با شناخت سر و کار دارد: تعیین اینکه چه چیزی می دانیم و چگونه می دانیم 
و شناسایی شرایطی که یک باور باید داشته باشد تا بتوان آن را شناخت یا معرفت نامید.

به این ترتیب٬ معرفت شناسی و نظریه شناخت را می توان به عنوان پاسخی به چالش شکاکان دانست. معرفت شناسی تاریخی است از مجموعه تلاش هایی برای شکست شکاکیت.

این نگرانی که در نهایت راه فرار مطمئنی از خمره وجود ندارد، سایه سنگینی بر فراز فلسفه می افکند.

۱۳۹۲ مهر ۱۴, یکشنبه

فلسفه های گوناگون! "رادیو زمانه"

درس دوم- فلسفه های گوناگون


برخی ممکن است فلسفه را از طریق تاریخ آن بخوانند٬ اما روش بهتر خواندن فلسفه پرداختن به شاخه های مختلف فلسفی است. در این درس حوزه های گوناگون فلسفه را معرفی خواهیم کرد.
در تعریف فلسفه گفتیم که مسئله پرسیدن ساده ترین و بنیادی ترین سوالاتی است که در عین روزمره بودن بسیار پیچیده هستند. بعضی از این سوالات را به صورت زیر می توان طبقه بندی کرد:
- سوالات بزرگ درباره خود: من کیستم یا من چیستم؟ شعور چیست؟ آیا می توانم بعد از مرگ جسم ام به بودن ادامه دهم؟ آیا می توانم مطمئن باشم که تجربه ها و حس های آدم های دیگر شبیه من است؟
اگر نمی توانم به تجربه دیگر آدم ها دسترسی داشته باشم، آیا می توانم با آنها ارتباط برقرار کنم؟ آیا ما همیشه به دور از فایده شخصی عمل می کنیم؟ آیا ممکن است من عروسک باشم و فکر کنم کارهایی که انجام می دهم با اراده شخصی خودم است؟
- سوالاتی درباره جهان: چرا آن بیرون چیزی وجود دارد به جای این که چیزی نباشد؟ فرق میان گذشته و آینده چیست؟ چرا همیشه علیت از گذشته به آینده است؟ آیا معنی دارد آینده روی گذشته تاثیر بگذارد؟
چرا طبیعت به صورت منظم کار می کند؟ آیا جهان نیازمند خالق است؟ اگر این طور است٬ آیا هیچ وقت می توانیم بفهمیم چرا جهان را خلق کرده است؟
- سوالاتی درباره جهان و خودمان: چگونه می توانیم مطمئن باشیم جهان همان گونه است که ما درک می کنیم؟ معرفت چیست و ما چه قدر معرفت داریم؟
چه چیزی یک حوزه را به دانش بدل می کند؟ آیا روانکاوی دانش است؟ آیا اقتصاد دانش است؟ ما چه طور از مسائلی انتزاعی مثل اعداد اطلاع داریم؟ ما چه گونه درباره ارزش ها و وظایف می دانیم؟ چه طور می فهمیم که عقاید (نظرات) ما عینی هستند یا ذهنی؟
این سوال ها فلسفه را به حوزه های مختلفی تقسیم می کند: معرفت شناسی، متافیزیک، اخلاق و منطق؛ چهار شاخه اصلی و اساسی در فلسفه هستند که اگر کسی موضوع و روش آنها را بداند، می توان گفت تا حدی از فلسفه سر در می آورد.
پس برای شروع خوب است که این حوزه ها را به طور مختصر معرفی کنیم. از واژه ها و اصطلاحات فنی و قلنبه سلنبه نترسید، آن چه مهم است تعریف این مفاهیم است.
در درس های بعد هر کدام از این حوزه ها را به طور مفصل توضیح خواهیم داد، پس فعلا به ویترین کافه فلسفه نگاهی بیندازید.
معرفت شناسی یا نظریه شناخت
معرفت شناسی ترجمه واژه اپیستمولوژی است که از ریشه یونانی اپیستمه به معنای شناخت، دانش یا معرفت و لوگوس به معنای توضیح  تشکیل شده است.
این شاخه از فلسفه مطالعه ماهیت شناخت و توجیه آن است٬ به ویژه مطالعه خصوصیات تعریف کننده، منابع و محدودیت های دانش. اینکه انواع دانش چه چیزهایی هستند یکی از مهمترین حوزه های این مطالعه است.
دانش می تواند ضمنی یا مستقیم و بی واسطه باشد. همچنین این که دقیقا به چه چیزی دانش گفته می شود مهم است. 
بحث شکاکیت نیز یکی از جذاب ترین و مهم ترین مباحث حوزه معرفت شناسی است. به این معنا که چگونه می توانیم مطمئن باشیم شناخت و معرفت ما معتبر است؟ چگونه چیزها را می دانیم؟ آیا اصلا چیزی می دانیم؟
به این ترتیب شکاکیت درجه های مختلفی دارد٬ تا آنجا که ممکن است فکر کنیم همه شناخت ها و باورهای ما به دلیل اتصال به یک کامپیوتر بزرگ به وجود آمده اند. این که چه طور می توانیم مطمئن باشیم این گونه نیست، موضوع یکی از درس های آینده است.
متافیزیک یا هستی شناسی
به طور عمومی متافیزیک پژوهش فلسفی درباره ماهیت، اجزا و ساختار واقعیت است. یعنی بررسی آن چه وجود دارد٬ آن چه فکر می کنیم واقعیت به طور بنیادی از آن تشکیل شده است.
متافیزیک شاخه ای از فلسفه است که با ماهیت یا ساختار واقعیت سر و کار دارد و به طور عمومی بر موضوعاتی مثل ذات وجود و علیت تمرکز می کند.
همان طور که از اسمش برمی آید متافیزیک سطحی بالاتر از فیزیک است و به دنبال یافتن و فهم قوانینی بنیادی است که بر جهان حاکم است.
در فلسفه شرقی و ترجمه های فلاسفه مسلمان از آثار یونانی، متافیزیک را مابعدالطبیعه ترجمه کرده اند که به معنای هر آن چیزی است که فراتر از طبیعت به معنای حکمت طبیعی (یا همان علوم طبیعی و تجربی به زبان ما) قرار دارد.
این واژه به درستی گویای همین جنبه از متافیزیک در فلسفه است. متافیزیک با سوال هایی مانند علیت، ماهیت زمان، ماهیت فضا و... دست و پنجه نرم می کند. اختیار و اراده آزاد هم از سوال های دیگر متافیزیک است.
منطق
استدلال منبع اصلی دانش و معرفت بشری است و منطق روش های مختلف استدلال را نشان می دهد. به زبان دیگر٬ منطق شاخه ای از فلسفه است که به مطالعه استدلال درست و نادرست می پردازد.
ارسطو منطق را بنیاد و سازنده فلسفه می دانست و از همان زمان همه فلاسفه نقش مهمی به منطق در کارشان داده اند و همچنان می دهند. منطق حوزه ای است که قضاوت می کند آیا استدلال ها معتبر هستند یا نه.
فلسفه اخلاق
شاید حوزه اخلاق یکی از مهم ترین انتظارات عملی باشد که مردم در زندگی روزمره خود از فلسفه انتظار دارند. برخلاف دیگر حوزه های فلسفه که به گسترش شناخت مربوط است و به هست ها و نیست ها می پردازد و در مواردی چراها و چگونه ها را بررسی می کند، اخلاق به بایدها و نبایدها می پردازد.
مطالعه خوبی و مطالعه کلی عمل درست از سوالات اصلی فلسفه اخلاق هستند. سوال بنیادی اخلاق آن است که انسان به عنوان موجوی عقلانی چه هدف هایی را باید انتخاب و دنبال کند و چه اصول اخلاقی باید بر انتخاب ها و جست و جوهای ما حاکم باشد؟
پاسخ های مختلف به این سوال مکاتب مختلف فکری ای را در فلسفه اخلاق به وجود آورده و مهم آن است که بدانیم جواب واحدی برای این سوال ها وجود ندارد.
فلسفه های مضاف
علاوه بر این چهار شاخه اصلی که به طور سنتی فلسفه را به عنوان یک رشته مطالعاتی شکل می دهند، زیرشاخه هایی وجود دارند که اصطلاحا به آنها فلسفه مضاف می گویند که در جواب به سوالات خاصی شکل گرفته اند. در این جا تعدادی از آنها را معرفی خواهیم کرد.
فلسفه ذهن: حوزه ای از فلسفه شامل روانشناسی، روانشناسی فلسفی و زیرشاخه ای از متافیزیک است که به ماهیت پدیده های ذهنی می پردازد و این که چه گونه این پدیده ها با ساختار علّی واقعیت سازگار هستند.
مهم ترین سوال فلسفه ذهن که در واقع سنگ بنای این شاخه نیز هست، مسئله ذهن و بدن نام دارد٬ یعنی ذهن چگونه با بدن در ارتباط است و این رابطه چه ساز و کاری دارد. چگونه ذهن که یک پدیده غیرفیزیکی است می تواند با مغز که یک هویت فیزیکی است در ارتباط باشد.
فلاسفه مختلف جواب های متفاوتی به این سوال داده اند و به این ترتیب به دسته های مختلفی تقسیم می شوند: آنهایی که به رابطه دوگانه و متقابل ذهن و بدن باور دارند و آنها که ذهن را ساخته تخیل انسان می دانند و معتقدند بدن و مغز ما صرفا یک پدیده فیزیکی شامل نورون ها و سلول ها است.
با پیشرفت های اخیر علوم اعصاب بحث های بیشتری هم وارد حوزه فلسفه ذهن شده است و به همکاری های فلاسفه، روانشناسان و متخصصان علوم اعصاب با یکدیگر منجر شده است.
فلسفه دین: زیرشاخه ای از فلسفه است که به مطالعه پدیده های دینی اختصاص دارد. با این که ادیان سیستم های پیچیده ای شامل نظریه و عمل هستند، فلاسفه همواره علاقه مند بوده اند که بر صدق ادعاهای دینی تمرکز کنند.
مهم ترین سوال فلاسفه در این حوزه به وجود و ماهیت خدا اختصاص دارد و در مرحله بعدی به ادعاهای ادیان در مورد صفات خدا مانند قادر و دانای مطلق بودن می پردازند. فلاسفه دین همچنین به دنبال اثبات عقلانی ادعاهای دینی هستند.
فلسفه سیاسی: حوزه ای از فلسفه است که به مطالعه ماهیت و توجیه نهادهای قدرت می پردازد. این نهادها گستره وسیعی از خانواده تا دولت و ملت را شامل می شوند٬ نهادهایی که حداقل در بعضی موارد برای کنترل رفتار اعضای خود متوسل به زور می شوند.
توجیه وجود ساز و کار چنین نهادهایی از مطالعه های اصلی فلسفه سیاسی است. سوال هایی مانند حق اعضای این نهادها در مقابل قدرت، دامنه اختیارات صاحبان قدرت، آزادی افراد جامعه و سوال های دیگری از این دست مشغله های فلسفه سیاسی هستند.
مشروعیت نهاد، پیروی و اطاعت از قدرت و... و جواب های متفاوت به این سوال ها مکاتب مختلف فکری در فلسفه سیاسی را ساخته است.
فلسفه زبان: کار این فلسفه مطالعه فلسفی زبان طبیعی و نحوه کارکرد آن به خصوص به معنای زبانشناختی آن است. زبان طبیعی هر کدام از هزاران زبانی است که انسان برای کاربرد در زندگی روزمره به کمک آن ها سخن می گوید. در مقابل آن٬ زبان صوری یا دیگر زبان های ساختگی مانند ریاضی، منطق و زبان های کامپیوتری قرار دارند.
فلسفه زبان معاصر بر معناشناسی تمرکز دارد. سوال های اصلی این حوزه آن است که بر چه مبنایی مجموعه معینی از اصوات فیزیکی یا نشانه های نوشتاری معنای خاصی را از طریق زبان منتقل می کنند.
فلسفه علم: شاخه ای از فلسفه است که به مطالعه انتقادی مبانی علم می پردازد. در اینجا علم به معنای علوم طبیعی و تجربی مانند فیزیک، زیست شناسی و شیمی مورد نظر است. روش ها و نتایج علم حوزه اصلی مطالعه فلسفه علم است. این که نظریه علمی چیست، چه گونه ساخته می شود، چه گونه اثبات و ابطال می شود٬ از سوال های اصلی فلسفه علم است.
رابطه بین شواهد تجربی و نظریه های علمی، رابطه بین آزمایش و تئوری، قوانین بنیادی علم و این که اصلا چه چیزی علم است و چیزی علم نیست در حوزه فلسفه علم قرار می گیرد.
هم چنین سوال های دیگری مانند نقش دانشمندان و جامعه علمی بر پیشرفت و شکل گیری نظریه های علمی از سوال های اصلی و جالب فلسفه علم است.
در درس های بعدی به شاخه های اصلی فلسفه خواهیم پرداخت و هر کدام را در یک درس مجزا بررسی خواهیم کرد. برای این که هم شاخه ها را معرفی کنیم و هم با روش تفکر فلسفی آشنا شویم، این سفر را با مسئله ای جذاب در فلسفه ادامه خواهیم داد.

فلسفه چیست؟ درس اول:"رادیو زمانه"

درس اول- فلسفه چیست؟


قبل از اینکه این درسنامه ها را شروع کنید, فقط می خواستم یک مطلب را بگم و اون اینکه این درسنامه ها مربوط به وب سایت رادیو زمانه است, وب سایتی که من بیشتر مطالب ام را از اون می گیرم و خیلی درس نامه هایش برایم جالب است.شما هم می توانید با اشتراک به این درس نامه ها مطالب خواندنی را به صورت آنلاین آموزش ببینید!

موفق باشید!


هر کسی که این درس را می خواند به نوعی فیلسوف است. تقریبا همه ما فیلسوف هستیم، برای این که هر کدام مان ارزش هایی داریم که براساس آن ها زندگی می کنیم.
بیشتر ما دوست داریم تصویری کلی از جهان داشته باشیم. اکثر ما، حتی اگر به این قضیه فکر نکرده باشیم، برای سوال های فلسفی جوابی از خودمان داریم.
به این ترتیب٬ فلسفه موضوعی غیرقابل اجتناب است. بسیاری از ما به مسائل فلسفی فکر می کنیم بدون آن که به آن آگاه باشیم. بنابراین فلسفه به همه ما نزدیک است.
رابطه ما با فلسفه مثل آن است که همه ما در درون آب ایستاده باشیم. خب اگر در آب ایستاده ایم٬ پس چرا شنا نکنیم؟
 
تعاریف فلسفه
راحت ترین جواب به سوال فلسفه چیست شاید این باشد که فلسفه آن کاری است که فلاسفه می کنند. بعد هم شما را ارجاع دهیم به کارهای فلاسفه مشهوری چون ارسطو، کانت، دکارت٬ هگل٬ ابن سینا و ملاصدرا.
خب این جواب برای کسی که حتی یک پاراگراف هم از نوشته های این فلاسفه را نتواند بفهمد به کاری نمی آید.
فلسفه تفکر انتقادی درباره هر آن چیزی است که به آن اهمیت می دهید. انتقاد کردن و تفکر درباره هر چیزی که اکثر افراد آن را بدیهی فرض می کنند.
فلسفه پرسیدن سوال است. فلسفه تفکر روشن و شفاف درباره بنیادی ترین مفاهیم است. جست و جو برای یک جهان بینی سازگار و موجه است. وقتی دو مفهوم در عقل سلیم به دو جهت مختلف و متضاد می روند، فلسفه آغاز می شود.
فلسفه یک جور فعالیت است، روش فکر کردن به مجموعه ای مشخص از سوالات. برجسته ترین ویژگی فلسفه هم این است که همه چیز در آن منطقی استدلال می شود.
فلاسفه معمولا با استدلال ها سر و کار دارند: یا خودشان برای حمایت از دیدگاه هایشان استدلال هایی را ارائه می کنند یا استدلال های دیگران را نقد می کنند.
فلسفه موضوع عجیبی است٬ به این معنا که حتی حرفه ای های این حوزه هم بر سر این که فلسفه چیست توافق ندارند.
 
موضوع فلسفه
فلسفه، فرآیند تفکر به عمیق ترین مفاهیمی است که ساختار اندیشه هستند و روش فکر کردن ما را درباره جهان شکل می دهند.
این مفاهیم چیزهایی شبیه عقل/خرد، علیت، ماده، فضا، زمان، ذهن، شعور، اختیار و تمام این واژه های بزرگ است که موضوعات فلسفه را می سازند. فلسفه روش فکر کردن به این موضوعات بزرگ است.
فلسفه خوب صرفا مشتی واقعیت نیست که به کوه اطلاعات ما بیفزاید یا دستورالعملی که به فهرست بایدها و نبایدهای ما اضافه شود.
فلسفه خوب شامل تصویری از جهان و مجموعه ای از ارزش ها است که تخیل ما را گسترش می دهد. از این جهت غیرعادی و عجیب است که باورهای عادی و روزمره ما را به چالش می کشد.
فلاسفه همچنین مفاهیم را تحلیل، بررسی و شفاف سازی می کنند. برای مثال٬ بسیاری از ما با این باور زندگی می کنیم که کشتن بد است. اما هیچ وقت این باور بنیادی را زیر سوال نمی بریم یا به دنبال توجیه آن نیستیم که چرا کشتن بد است؟
کار فلسفه این است که به این نوع سوال ها جواب دهد. به سوالاتی مثل این که اصلا منظور ما از کار بد و نادرست چیست؟
سقراط٬ معروف ترین فیلسوف کلاسیک٬ افتخار نمی کرده به این که دانش اش چه قدر است، او به این افتخار می کرد که تنها کسی است که می داند چه قدر کم می داند.
نقطه قوت سقراط در این بود که به کسانی که فکر می کردند بسیار می دانند نشان دهد چه قدر کم می دانند. سقراط عقیده داشت که وقتی پای سوالات بزرگ به میان می آید همه ما مبتدی هستیم. اما اگر با فروتنی بپذیرید که چه قدر کم می دانید، آن وقت می توانیم شروع به آموختن کنیم.
ما این جا قرار نیست تاریخ فلسفه را بازگو کنیم. ما این جا روش تفکر فلسفی را از راه موضوعاتی که فلسفه به آن پرداخته است بررسی خواهیم کرد.
تاریخ فلسفه موضوع جذابی است که می توان در مبحث دیگری به سراغ آن رفت. اما اگر بدانیم که روش تفکر فلسفی چیست٬ شاید بتوانیم راحت تر و با استقلال فکری به سراغ این متن ها و نوشته های تاریخی برویم.
هدف آشنا شدن با ابزاری است که فلاسفه با آن به سوالات فلسفی فکر می کنند و البته برای این سوال ها لازم نیست فیلسوف بزرگی باشیم. بسیاری از آدم ها، بدون این که حتی یک بار کتاب فلسفه ای را باز کرده باشند٬ به این سوال ها فکر می کنند.
البته مطالعه جدی فلسفه ترکیبی است از یک بحث تاریخی و موضوع محور. اگر ما با اشتباهاتی که فلاسفه مرتکب شده اند آشنا نشویم یا استدلال های آن ها را ندانیم، نمی توانیم امیدی به فهمیدن فلسفه داشته باشیم. و بر این اساس اشتباهات را تکرار می کنیم.
اما خب در یک دوره مقدماتی مثل این دوره نمی توان به همه موضوعات پرداخت.
ما حتما در بحث موضوعات و سوالات مهم به بعضی فلاسفه شما را ارجاع می دهیم، اما باقی را به خودتان واگذار می کنیم تا از طریق منابع اضافه که در انتهای این دوره به شما معرفی می کنیم خودتان سراغ فلاسفه بروید.
 
روش های فلسفه
اما فلسفه را چگونه می توان آموخت؟ بهتر آن است که بپرسیم، چه گونه می توان مهارت های فکر کردن را به دست آورد؟
تفکر لازمه درگیر شدن با ساختارهای مقدماتی، فکر است٬ اما خوب انجام دادن این کار به سادگی جمع آوری دانش نیست٬ بیشتر شبیه یاد گرفتن نواختن یک ساز است. یعنی مهم بیشتر دانستن درباره چگونه نواختن ساز است تا یاد گرفتن تئوری های موسیقی.
دانشجویانی که به کلاس های فلسفه می روند این امید را دارند که چشم اندازی درباره معنای کلی آن پیدا کنند. اما معمولا با استادی مواجه می شوند که درباره معنای «معنا» درس می دهد. او می گوید٬ اول از هر چیز، قبل از این که به هر سوال کوچک یا بزرگ جواب بدهیم، نیاز داریم که بدانیم خود هر سوال چه چیزی را مشخص می کند.
این روش فلسفه است. سوال سوال می آورد و آن سوال، سوال های دیگری را پیش می کشد. ممکن است با سوال های ابتدایی شروع کنیم٬ مثلا با سوال هایی درباره معنای همه چیز و این که آیا خدا وجود دارد یا این که چگونه می توانم با خودم صادق باشم یا اینکه آیا من به درد این کلاس می خورم؟
اما خیلی زود می فهمیم که برای پاسخ به سوال های اولیه مان باید سوال های دیگری بپرسیم و اول جواب آنها را پیدا کنیم.
این فرآیندی است که از طریق شاخه های مختلف فلسفه پدید می آیند٬ شاخه هایی که هر کدام به دنبال یافتن پاسخ برای سوال بزرگی هستند که آنها را ساخته است.
آدم ها می توانند دیگران را تقریبا برای منظورهایشان قانع کنند. ما آماده هستیم که باور کنیم روش ما، باورهای ما و سیاست ما از دیگران بهتر است. در نهایت، این ایده ها هستند که مردم، یکدیگر را به خاطرشان می کشند.
اگر در رد و تایید این ایده ها تفکر انتقادی در میان نباشد، ما به راحتی تبدیل به هیولا می شویم.
با همین استدلال م یتوان گفت که تفکر فلسفی خطرناک است. همان طور که بارها در طول تاریخ گفته اند و هنوز هم می گویند.
بسیاری از افراد از فلسفه ورزی می ترسند و از آن وحشت دارند و با آن احساس راحتی نمی کنند. مردم علاقه دارند به همان شیوه خود فکر کنند و خود را نگران ساختار باورهای خود نکنند.
اندیشیدن راه را برای انتقاد هم باز می کند و مهم ترین دلیل ترس از فلسفه همین انتقاد است.
 
فایده فلسفه
اما خب همه این ها که چی؟ اندیشیدن که هیچ وقت کار جهان را راه نینداخته است. اندیشیدن به پختن نان یا پرواز هواپیما کمکی نمی کند. چرا سوال های این چنینی را کنار نگذاریم و به کارهای مهم تر نپردازیم؟
البته این سوال انحرافی است. درست است که اندیشیدن نانی نمی پزد، حتی به معماری و هنر و تاریخ هم کمکی نمی کند٬ اما دلیلش آن است که ما می خواهیم خودمان را بفهمیم.
اندیشیدن مهم است٬ چون با عمل ادامه می یابد. چگونگی اندیشیدن به کاری که می کنیم بر خود آن عمل و این که آیا اصلا انجام اش می دهیم یا نه تاثیر می گذارد.
اندیشیدن می تواند به تحقیق ما جهت دهد یا رویکرد ما را نسبت به مردم عوض کند و در حقیقت همه زندگی ما را تحت تاثیر قرار دهد.
مطالعه فلسفه نه تنها به ما کمک می کند که به طور روشن به  پیش داوری هایمان فکر کنیم، بلکه کمک می کند که بفهمیم دقیقا چه باورهایی داریم.
مطالعه فلسفه همچنین توانایی و قدرت ما را در ارائه استدلال های درست درباره طیف وسیعی از موضوعات، بالا می برد.
مردم اغلب گمان می کنند اگر فلسفه بخوانند٬ دلایلی در سخنان فیلسوفان خواهند یافت که برایشان آشکار خواهد کرد واقعیت به راستی چگونه است یا این که چرا جهان هستی وجود دارد یا این که ناگهان به معنی زندگی شان پی خواهند برد. البته ممکن است این اتفاق بیفتد٬ اما نکته اصلی این نیست.
نکته اصلی پی بردن به چگونگی تفکر درباره این مسائل و مسائل مهم دیگر است. وقتی خودتان بتوانید مستقل بیندیشید٬ آن وقت می توانید جواب خودتان را برای هر کدام از سوال های فلسفی داشته باشید. جواب هایی که با خواندن آرای فلاسفه بزرگ شکل گرفته اند، اما مهم آن است که خودتان روی پای خود ایستاده اید و نحوه درست استدلال را فرا گرفته اید.
آن وقت اگر کسی تفکر شما را زیر سوال ببرد٬ می دانید چه استدلالی از موضع شما حمایت می کند و حاضر به پذیرش ضعف ها و مشکلات موضع خود نیز هستید.
البته ممکن است هم چنان درباره مسائل ژرفی که به زندگی و جهان هستی مربوط می شوند نامطمئن باقی بمانید، اما بیش از پیش مطمئن خواهید شد که می توانید به روشنی بیندیشید، به نحوی متقاعد کننده دلیل بیاورید و به استدلال نادرست اشخاص دیگر به خوبی پی ببرید.
 
در این دوره چه خواهید آموخت؟
این دوره قرار است مقدمه ای بر فلسفه باشد، اما حتی نمی توان این کار را به خوبی انجام داد برای این که باید هزاران صفحه در مقدمه فلسفه نوشت.
این کار مثل آن است که بخواهیم به شما اصفهان را نشان دهیم. خب چند بنای تاریخی و چند محله دیدنی را می توانیم نشان تان دهیم. اما بعد باید نقشه شهر را در اختیارتان بگذاریم تا خودتان مسیر را ادامه دهید.
به یاد داشته باشید که سرزمین فلسفه کاملا ناشناخته نیست، شما خودتان بخش هایی از آن را می شناسید. همان طور که گفتیم هر کدام از ما یک فیلسوف هستیم. هوش و ذکاوت معمول هر کس مجوزی است برای گردش در این سرزمین.
شما نیاز ندارید که آموزش ببینید و گواهی نامه ای برای فکر کردن بگیرید. شما همین حالا هم می توانید فکر کنید.
پس نترسید و شروع کنید. همان طور که این مطلب را می خوانید، سوال بپرسید و نتیجه بگیرید. فقط همیشه حواس تان باشد هر کاری که می کنید، به دام این ایده کاهلانه و خطرناک نیفتید که «هرکس حق دارد نظر خودش را داشته باشد». بله٬ همه حق نظر داشتن و ابراز آن را دارند، اما به دست آوردن این حق چندان آسان نیست.
این گفته جرج بارکلی، فیلسوف ایرلندی٬ را همیشه به خاطر داشته باشید: « افراد کمی فکر می کنند، اما همه نظر دارند.»
همان طور که گفتیم فلسفه یک جور فعالیت است. پس این درس ها را نباید منفعلانه بخوانید. باید بتوانید روش تفکر را در استدلال های زندگی روزمره خود به کار ببرید و تمرین کنید.
حتی باید همین درس ها را هم با رویکرد انتقادی بخوانید. این درس برای تحریک تفکر شما نوشته شده، نه برای خاموش کردن آن.
فلسفه مثل تماشای فوتبال نیست که بدون فوتبال بازی کردن بتوانید صرفا تماشاچی آن باشید. برای خواندن فلسفه باید فلسفه بورزید. باید وارد مناظره و بحث شوید٬ به جای آن که از بیرون فقط تماشاچی باشید. خواندن فلسفه باید همراه تفکر و خوانش انتقادی باشد، بیش از آن که صرفا بخوانید و جلو بروید.
مطالعه فلسفه هیچ لطفی ندارد٬ مگر آن که خود شما آمادگی اندیشیدن مستقلانه را داشته باشید. نظریه های فلسفی درباره موضوعات فلسفی را در صورتی درک خواهید کرد که خودتان با آن پرسش ها کلنجار رفته باشید. معنی سخنان فیلسوفان بزرگ را نخواهید فهمید٬ مگر آن که خودتان به آن موضوعات اندیشیده باشید.
شاید شما مایل به اندیشیدن واقعی نباشید و نخواهید به این نکته پی ببرید که برخی از عمیق ترین باورهایتان جای تردید دارند. شاید نخواهید لابه لای پرسش هایی سردرگم شوید که پاسخی برای آنها به شما داده نشده است.
شاید دوست ندارید تن به این خطر دهید و در نهایت هم احساس کنید کمتر از آن چه قبلا می دانستید حالا می دانید. اگر این جور است٬ پس فلسفه نخوانید.
فلسفه باید کمک تان کند که مستقل بیندیشید. باید کمک تان کند که بتوانید تفاوت میان درست اندیشیدن و نادرست اندیشیدن را دریابید. هدف راه بردن به حقیقت است تا پیروز شدن در بحث یا تحت تاثیر قرار دادن مردم.
با خواندن درست فلسفه در پایان روشن اندیش تر، دقیق تر و خلاق تر خواهید بود.

۱۳۹۲ مهر ۹, سه‌شنبه

چک لیست «درس دهم»


چک‌ لیست


به عنوان روزنامه‌نگار به موضوعی برمی‌خوریم که فکر می‌کنیم خوب است به آن بپردازیم. تصمیم در مورد آن تابع پاسخ ما به مجموعه‌ای از پرسش‌هاست. در این درس به مجموعه‌ای از مجموعه‌ای از پرسش‌های رایج (تیپیک) در کار روزنامه‌نگاری می‌پردازیم.

پرسش‌های روزنامه‌نگارانه
هر روزنامه‌نگاری باید قبل از هرگونه تصمیم‌گیری برای کار روی یک موضوع، به سوالاتی که مربوط به داوری ادیتوریال (قضاوت حرفه‌ای) می‌شود، نزد خود پاسخ دهد. برخی از مهم‌ترین این موارد که می‌توان آنها را در قالب چک لیست (فهرست) حرفه‌ای روزنامه‌نگاری آورد، چنین است:

• برای تشخیص اهمیت خبر

− آیا خبر معتبر است؟ آیا منبع خبر معتبر است؟ آیا منابع دیگر، خبر را تائید می‌کنند؟
− آیا خبر دارای ارزش‌های خبری با توجه به مخاطب رسانه هست؟
− آیا امکان پرورش خبر وجود دارد؟
− آیا خبر جنبه‌ی فوری دارد؟ آیا خبر رخدادی در حال وقوع است؟
− آیا به منابع دیگری مانند خبرنگار حاضر در صحنه دسترسی داریم؟

• برای شیوه‌ی پوشش خبر

− با توجه به امکانات و اهمیت خبر، چه شیوه‌ای برای پوشش آن بهتر است؟
− آیا خبر به خوبی پردازش شده و جوانب و جزئیات لازم در آن روشن است؟
− آیا خبر دارای منابع، نقل قول‌ها، مدارک و زمینه‌های مطمئن است؟
− آیا تیتر خبر به قدر کافی جذاب هست؟
− آیا لید خبر به‌اندازه‌ی کافی مخاطب را جذب می‌کند؟
− آیا اسامی، آمار، نمودارها، تاریخ‌ها، اطلاعات و ... چک شده‌اند؟
− آیا زمان وقوع واقعه به درستی روشن است؟
− آیا خبر مبتنی بر وقایع و عینیت است؟
− آیا اطلاعات پیش‌زمینه به خوبی ارائه شده اند؟
− آیا ایجاز و جامع و مانع بودن در آن رعایت شده است؟

• برای مخاطب‌شناسی

− مخاطب هدف کیست؟
− آیا نوع خبر یا گزارش با توجه به مخاطب هدف مناسب است؟
− آیا ترکیب و قالب خبرها یا گزارش‌ها برای مخاطب جذاب هستند؟

• برای گزارش

− آیا گزارش حاضر، حاوی عناصر خبری، جذابیت و نوآوری است؟
− آیا در گزارش حاضر، ملاحظه‌ی همه جوانب و رعایت عینیت و بی‌طرفی شده است؟
− آیا قالب و زمان گزارش با سوژه‌ی آن تناسبی دارد؟

• برای مصاحبه

− آیا برای مصاحبه آمادگی کافی وجود دارد؟
− آیا روند مصاحبه، حاوی مهم‌ترین و جذاب‌ترین نکات قابل طرح هست؟
− آیا انتشار مصاحبه می‌تواند منجر به پیامدهای جانبی برای رسانه شود؟

• برای تدوین نهایی خبر یا گزارش

− آیا خبر یا گزارش دارای توازن و عنیت‌گرایی لازم هست؟
− اولویت خبر یا گزارش برای رسانه چقدر است؟
− ترکیب‌بندی خبر یا گزارش در برنامه یا بخش خبری چگونه است؟

• برای امنیت

− آیا خبرنگاری که به محل اعزام می‌شود از امنیت لازم برخوردار است؟
− آیا خبرنگار می‌تواند امنیت منبعی را که نمی‌خواهد نامش افشا شود تامین کند؟
− آیا انتشار این خبر یا گزارش می‌تواند امنیت فرد یا گروهی را در معرض خطر فوری و جدی قرار دهد؟

• برای بازخورد (فیدبک)

− آیا به بازخوردهای ارائه شده در مورد نمونه‌های گذشته توجه کافی شده است؟
− پیامدهای انتشار این خبر یا گزارش از نظر بازخوردها چگونه خواهد بود؟
− چگونه می‌توان بازخوردهای منفی را با رعایت اصول ادیتوریال به حداقل رساند؟

اخلاق روزنامه نگاری و ارزیابی حرفه ای «درس نهم»



اخلاق روزنامه‌نگاری و ارزیابی حرفه‌ای

اخلاق روزنامه‌نگاری متضمن صحت و اعتبار کار روزنامه‌نگار به عنوان فردی است که وظیفه‌ی خبر رسانی، تحلیل و روشنگری را برعهده دارد. در نظر گرفتن این اصول و به کار بستن عملی آن از سویی سبب حفظ جایگاه و شأن روزنامه‌نگاری در جامعه و از سوی دیگر مانع از بروز مشکلات متداول (یا به حداقل رساندن آنها) در کار حرفه‌ای می‌شود.

روزنامه‌نگار حرفه‌ای به کسی اطلاق می‌شود که درک درستی از اخلاق حرفه‌ای و ارزیابی حرفه‌ای داشته باشد و به طور دقیق و منظم آنها را به کار ببرد.

در این درس به هر دو مقوله اخلاق حرفه‌ای و ارزیابی حرفه‌ای می‌پردازیم.

اصول اخلاق روزنامه‌نگاری
اخلاق حرفه‌ای روزنامه‌نگاری (Journalism Ethics)، شامل هنجارهای بنیادین حرفه‌ی روزنامه‌نگاری است. این هنجارها، همچون اصول راهنما در حرفه‌های دیگر (مانند روانشناسی بالینی، پزشکی، تحقیقات علوم انسانی و...) مبنایی  برای ارزیابی ادیتوریال و حرفه‌‌ای در روزنامه‌نگاری هستند و عدم رعایت آنها خطای آشکاری در کار حرفه‌ای محسوب خواهد شد. پایبند نبودن به هنجارهای اخلاق حرفه‌ای در درجه‌ی نخست به اعتبار روزنامه‌نگار و رسانه لطمه خواهد زد و فزون بر این ممکن است پیامدهای دیگری مانند مشکلات امنیتی و قضایی ایجاد کند.

اخلاق روزنامه‌نگاری ممکن است در هر جامعه‌ای توسط مراجع حرفه‌ای و انجمن‌های صنفی با تعاریف متفاوتی ارائه شود. با این‌همه این اخلاق  دارای اصولی از قواعد کار حرفه‌ای و مبتنی بر میثاق‌های بین المللی در زمینه حقوق بشر و آزادی بیان است.

این اصول به‌طور کلی شامل این موارد می‌شوند:

• صداقت و دقت در تنظیم گزارش و خبر:

− روزنامه‌نگاران باید همه‌ی نلاش خود را برای دقت و اطمینان از صحت مطالب و گزارش‌های ارائه شده با استفاده از منابع معتبر به کار ببرند.
− وقایعی با دو یا چند شاهد عینی یا منابع معتبر به عنوان واقعیت عینی گزارش می‌شوند، رخدادهایی که تنها یک شاهد عینی دارند با احتیاط پوشش داده می‌شوند. (برخی از رسانه‌ها مانند بی بی سی بر دوگانه بودن منبع معتبر تاکید دارند).
− روزنامه‌نگار، مسوول تصحیح اشتباهات در اولین فرصت است.
− متهمان دادگاه‌ها تا زمان اثبات جرم و صدور حکم باید به عنوان متهم معرفی شوند.
− نظرسنجی‌ها و ارزیابی‌های منتشر شده باید با در نظرگرفتن درصد و احتمال خطا یا کاستی‌های روش‌شناختی (متدولوژیک) مطرح شوند و از تعمیم آن به جامعه خودداری شود.
− روزنامه‌نگار همواره باید جایی را برای خطای احتمالی در صحت داده‌ها در نظر بگیرد و به ویژه لازم است درباره‌ی انگیزه‌های گزارش یک واقعه توسط منابع خود کنجکاوی داشته باشد.
− درباره‌ی دلایل منابعی که می‌خواهند ناشناس بمانند کنجکاوی داشته باشد و به قول خود در مورد حفظ امنیت و ناشناس باقی ماندن منبع وفادار بماند.
− هیچ گاه نباید بدون ذکر منبع، متن یا هر نوع محتوای رسانه‌ای را از جای دیگری مورد استفاده قرار داد.

• خودداری از زدن برچسب و تهمت:

− گزارشگری عینی هیچگاه با برچسب زدن همراه نیست.
− باید بین احترام به حریم خصوصی و علائق مخاطبان توازنی ایجاد کرد. نقض حریم خصوصی افراد باید دارای دلایل موجه و قابل دفاع باشد. (در باره حریم خصوصی و قوانین حاکم بر آن در سیستم‌های قضایی کشورهای مختلف تفاوت‌هایی وجود دارد. مثلا افراد مشهور در ایالات متحده به نسبت افراد معمولی دارای حریم خصوصی کمتری برای رسانه‌ها هستند، این امر ممکن است حتی از یک ایالت به ایالت دیگر متفاوت باشد. نقض حریم خصوصی و افشای اسرار افراد حقیقی می‌تواند سبب طرح شکایت علیه رسانه و روزنامه‌نگار شود).
− رسانه‌ها در اغلب موارد از حقوق روزنامه‌نگاران خود در برابر برچسب زنی و اتهامات متداول در زمینه کاری خود دفاع می‌کنند.

• به حداقل رساندن زیان ها:

− احتیاط درباره‌ی افرادی که موضوع خبر به آنها مربوط می‌شود به ویژه نسبت به کودکان و یا افراد کم تجربه،
− احتیاط در مصاحبه، ضبط مصاحبه و روبرو شدن با افرادی که دچار مصیبتی شده‌اند،
− درک این موضوع که جمع آوری اطلاعات، تحقیق و پوشش خبری یک موضوع ممکن است سبب رساندن ضرر و زیان به فرد یا افرادی شود‌،
− درک این موضوع که افراد حقیقی حق حفظ اسرار خود را دارند. تنها یک مسئله‌ی خطیر اجتماعی ممکن است تحقیق و بررسی درباره‌ی افراد حقیقی را با رعایت همه جوانب مجاز جلوه دهد.
− جلب اعتماد و اطمینان افراد درگیر و پرهیز از کنجکاویهای زائد و آزار دهنده،
− احتیاط در مورد پوشش گزارش‌های مربوط به جرائم جوانان و قربانیان خشونت‌های جنسی،
− خودداری اکید از اتهام زدن به افراد، پیش از آنکه آنان رسماً از سوی مرجع قضایی مورد اتهام قرار گیرند،
− ایجاد توازن بین اشتیاق جامعه به اطلاع از جریان یک محاکمه با حقوق یک متهم برای برخورداری از یک روند متداول قضایی،
− پرهیز از تهیه‌ی گزارشهای مخفیانه در حالی که راههای معمول برای دستیابی به اطلاعات امکان پذیر است. درصورتی که ضرورتی به استفاده از این گونه گزارشها وجود داشته باشد باید با رعایت ملاحظات حرفه‌ای و توضیح دلیل و چگونگی انجام آن در متن گزارش ذکر شود. (مثلا استفاده از دوربین مخفی برای به تصویر کشیدن چگونگی کار روسپی‌ها که معمولا در این موارد چهره و حتی صدای این افراد که بدون اطلاع در معرض تصویربرداری قرار گرفته‌اند غیرواضح شده یا تغییر می‌یابد تا قابل شناسایی توسط دیگران نباشند).

• استقلال حرفه ای:

− روزنامه‌نگار برای انجام کار حرفه‌ای خود نباید در حین تهیه‌ی گزارش از اشخاص و مؤسسات، هدیه‌ای که ارزش مادی دارد دریافت کند. (در ایران مرسوم است که برخی از شرکت‌ها و مؤسسات دولتی یا خصوصی به روزنامه‌نگاران هدایایی می‌دهند، معمولا اگر این هدایا جنبه یادگاری داشته باشد یعنی مثلا در حد یک کیف باشد و جنبه عمومی داشته باشد ،یعنی به یک گروه از روزنامه‌نگاران اهدا شده باشد، روزنامه‌نگار می‌تواند آن را بپذیرد. اما فرضا اگر خبرنگاری در باره خط تولید یک محصول جدید در یک کمپانی گزارشی تهیه کرده است و از سوی آن کمپانی یک لپ تاپ دو هزار دلاری هدیه گرفت، ممکن است این را نوعی رشوه تلقی کند. در مورد سایر هدایا مثلا عضویت در کلوب یک موسسه یا انجمن اگر دارای منافع اقتصادی چشمگیر باشد، روزنامه‌نگار می‌تواند با مدیران مستقیم خود یا بخش حقوقی رسانه‌اش مشورت کند.)
− پرهیز از مورد سوء استفاده قرار گرفتن توسط مراجع قدرت، موسسات و گروه‌های فشار.
− پرهیز از جانبداری سیاسی از یک جریان سیاسی مشخص در کار حرفه‌ای خود.
− پرهیز از دریافت اطلاعات در ازای هرگونه همکاری یا پرداخت رشوه.
− افشای هرگونه تعارض و مشکل ناخواسته در روند کار.
− پرهیز از پذیرش توصیه در مورد شیوه کار و دخالت در کار خبری و روزنامه‌نگاری از سوی مراجع غیرمسئول.
− بهره برداری از اصول تضمین کننده آزادی مطبوعات و رسانه‌ها برای درک حقوق اجتماعی خود به عنوان روزنامه‌نگار.

• در ارائه‌ی گزارش و خبر نیز باید اصولی رعایت شود که آنها را نیز می‌توان از مقوله اخلاق حرفه‌ای دانست. در این رابطه این هنجارها اهمیت ویژه‌ای دارند:

− استفاده از زبان متداول و صحیح رایج،
− رعایت وضوح و روشنی در بیان،
− رعایت ایجاز،
− ارائه‌ی گزارش‌ها و اخبار بدون افزودن لحنی که توازن و بی طرفی در اطلاع‌رسانی را نقض کند،
− خودداری از تغییر مضمون، محتوا یا شکل یک متن، عکس، صدا یا ویدئو ، مگر به حسب ضرورت رعایت امنیت منبع،
− خودداری از به کار بردن القاب و یا برچسب‌هایی که مقامات دولتی به کار می‌برند، مگر آنکه به صورت نقل قول باشد یا این برچسب‌ها ضرورتاً با یک حکم قضایی یا کنوانسیون یا اجماع بین المللی همراه شده باشند (مانند به کار بردن برچسب تروریست برای القاعده یا دولت آپارتاید برای دولت آفریقای جنوبی پیش از پیروزی جنبش مدنی در آن کشور).

•خودنگری انتقادی:

− تعارض منافع: روزنامه‌نگار باید نسبت به مواردی که منجر به تعارض منافع شخصی و کار حرفه‌ای ش می‌شود هشیار باشد. مثلا اگر منتقدی در فیلمی به عنوان بازیگر افتخاری یا عضوی از گروه تولید آن همکاری می‌کند، بهتر است از نوشتن نقد فیلم درباره‌ی این فیلم بخصوص خودداری کند.
− ارزیابی و داوری حرفه‌ای از عملکرد خود، تحریریه و شیوه پوشش موضوع.
− کنترل مجدد همه داده‌ها و ارزیابی همه‌ی جوانب مرتبط و در نظرگرفتن پیامدها.

ارزیابی و داوری حرفه‌ای
ارزیابی یا داوری حرفه‌ای (Editorial Judgment)، که مبتنی بر درک و شناخت از موقعیت و تصمیم گیری براساس موازین و قواعد پذیرفته شده‌ی روزنامه‌نگاری است، امری است که هر روزنامه‌نگاری در کار حرفه‌ای روزانه خود با آن مواجه است. قضاوت و تصمیم به عنوان روزنامه‌نگار هم تابع شناخت است، هم اخلاق حرفه‌ای.

فرض کنید که شما خبری دریافت کرده‌اید که حاکی از دستگیری فرد مشهوری  است، منابع دیگری هم این خبر را تأیید کرده‌اند، اما هنوز هیچ رسانه‌ای این خبر را منتشر نکرده است. از سوی دیگر پیامی از سوی یکی از نزدیکان وی دریافت می‌کنید که بهتر است این خبر فعلاً منتشر نشود. در اینجا شما باید تصمیم بگیرید که آیا باید خبر را منتشر کنید یا نه و در صورتی که خبر منتشر شود، چه عواقبی برای فرد مذکور، افراد درگیر یا حتی رسانه شما خواهد داشت.

در واقع شما در اینجا با اصول و قواعد حرفه‌ای روزنامه‌نگاری و اخلاق حرفه‌ای روبرو هستید. مرور برخی از اصول و قواعد عام روزنامه‌نگاری برای درک بهتر داوری حرفه‌ای الزامی به نظر می‌رسد:

صحت و درستی: ارزیابی دقیق و اصولی از صحت و درستی منابع و اطلاعات
بی طرفی و تنوع دیدگاه‌ها: اطمینان از عدم‌ جهت‌گیری در محتوا و پوشش دادن به همه طرفهای درگیر و تنوع و تکثر دیدگاه‌ها
عملکرد بهینه ادیتوریال و استقلال: ارزیابی از بهترین شیوه‌ی پوشش با رعایت اصول روزنامه‌نگاری و استقلال حرفه‌ای از دولت، احزاب، گروه‌های فشار و نهادهای قدرت
توجه به علائق عمومی: توجه، دقت و تمرکز روی موضوعاتی که توجه افکار عمومی را برمی انگیزد
صداقت: پرهیز از جانبداری و ایجاد توازن در محتوا
حریم خصوصی: توجه به حریم خصوصی افراد و به مخاطره نیفکندن آن بدون دلیل و توجیه منطقی
متانت: پرهیز از برچسب زنی و توهین و افترا
ملاحظه کودکان و نوجوانان: درنظرگرفتن موقعیت کودکان و نوجوانان و رعایت قواعد مرتبط با کار با این گروه‌های سنی و توجه به متناسب بودن محتوا برای آنها
پاسخگویی: رسانه باید در برابر محتوای خود پاسخگو باشد، اما این وظیفه برعهده‌ی سردبیران، تهیه کنندگان و روزنامه‌نگاران نیز هست که پاسخگوی محتوای متن یا برنامه تولیدی خود باشند.
ارزشمندی: قضاوت در باره ارزش‌های خبری، اهمیت و اولویت موضوع
ریسک پذیری: ارزیابی میزان ریسک و خطر پوشش موضوع برای خبرنگار، رسانه یا افراد ذیربط
چک کردن داده‌ها: اطمینان از صحیح بودن داده‌ها و اعتبار منابع
شفافیت: جز درمواردی که توجیهی مانند به خطر افتادن امنیت افراد وجود دارد، همه داده‌ها و اطلاعات باید به‌طور کامل در دسترس و منابع هر گزارش و خبر باید روشن باشد
اعتمادبخشی: خبرنگار و روزنامه‌نگار باید همواره اطمینان منابع خود را جلب کنند. به‌طور مثال اگر خبر بسیار مهمی از سوی یک فرد مسئول به عنوان خبر" آف رکورد" (خبری که صرفا برای اطلاع خبرنگار است و نه برای انتشار) در اختیار خبرنگار قرار گرفت، وی به این عهد پایبند بماند.
امنیت اجتماعی: روزنامه‌نگار باید همواره منافع و امنیت اجتماعی را در نظر بگیرد. اگر مثلا راهی تازه برای هک کردن سایت‌های اینترنتی یافت شده است، که پوشش آن ممکن است امنیت سایت‌های اینترنتی را به خطر بیندازد، ممکن است تصمیم تحریریه به عدم پوشش آن باشد.

ارزیابی ادیتوریال در واقع به روزنامه‌نگار و خبرنگار کمک می‌کند که مطمئن شود راه را درست انتخاب کرده است.

مثلا فرض کنید شما در حال تهیه گزارشی در باره موضوع تجاوز به زندانیان سیاسی هستید. در این مورد به سه زندانی سابق دسترسی دارید که با موافقت خودشان با آنها مصاحبه کرده‌اید. هر سه موافقت کرده‌اند که چهره و مشخصات خود را هویدا سازند. اما یکی از آنها در داخل کشور است و ممکن است انتشار این گزارش سبب شود تا وی به مخاطره بیفتد. در اینجا با وجود این‌ که مصاحبه شونده موافق یا حتی مصر به انتشار مشخصات خود باشد، شما احتمالا تمام مشخصاتی را که ممکن است منجر به شناسایی وی شود، حذف خواهید کرد.

افزون بر این، پرداختن به این موضوع ممکن است پیامدهای بسیاری داشته باشد. پس شما باید مطمئن باشید که مصاحبه شونده‌ها با علم به پیامدهای این موضوع داوطلب اطلاع‌دهی شده‌اند.

از سوی دیگر شما باید صحت اظهارات آنها را بررسی کنید و مطمئن شوید که همه اطلاعات ارائه شده موثق است.

در نهایت باید شیوه‌ی مصاحبه و تنظیم گزارش به گونه‌ای باشد که سبب خدشه دار شدن حرمت آنها نشود.
ارزیابی ادیتوریال در واقع تعهدی است که روزنامه‌نگار از یک سو به اصول حرفه‌ای خود و از سوی دیگر به اخلاق حرفه‌ای خود دارد که در هر دو مورد به تعهد اجتماعی روزنامه‌نگار باز می‌گردد، زیرا در بسیاری اوقات روزنامه‌نگار باید در مقام قاضی تصمیم بگیرد که کدام یک بیشتر ارزش دارد: افشای خبری که ممکن است حریم خصوصی فردی را به خطر بیندازد یا چشم پوشیدن از آن، و در هر دو صورت باید بسنجد که پیامدهای کار چیست.

مسائل سیاسی نیز بخشی از این داوری حرفه‌ای محسوب می‌شوند. اگر به‌طور مثال روزنامه‌نگاری به یک جریان سیاسی گرایش دارد و ناخودآگاه در گزارش خود توازن را رعایت نکند، باید از خود بپرسد − نه به عنوان هوادار این جریان سیاسی، بلکه به عنوان روزنامه‌نگاری که باید قواعد روزنامه‌نگاری را رعایت کند − که آیا کار خود را صحیح، بی طرفانه و با صداقت انجام داده است.

علائق شخصی نیز به همین ترتیب ممکن است سبب بروز تعارض منافع شود. اگر فرضا سوژه خبر کاندیدای ریاست جمهوری است و خبرنگار خواهر او است، آیا بهترین فرد برای پوشش خبری می‌تواند همین خبرنگار باشد؟ یا ممکن است خبرنگار پیش از اینکه چنین سوالی مطرح شود خود اعلام کند به دلیل تعارض منافع و علائق شخصی مایل به مصاحبه با برادرش که کاندیدای ریاست جمهوری شده است، نیست.

وظایف مسئولان
بخش مهمی از ارزیابی ادیتوریال مربوط به سردبیران و دبیران است که باید عملکرد و خروجی رسانه را در نظر بگیرند که آیا رعایت موازین روزنامه‌نگاری در آنها شده است.

مثلا اگر قرار است موضوع انتخابات ریاست جمهوری پوشش داده شود، آیا به همه کاندیداهای مهم سهمی برابر داده شده است؟ آیا ادعای فرضی جانبداری با توجه به کمیت و کیفیت پرداختن به هر یک از کاندیداهای مهم قابل تامل است؟ آیا با صداقت و همه جانبه نگری و جذابیت به همه زمینه‌ها پرداخته شده است؟

در اینجا داوری حرفه‌ای پیش از ارائه محصول از سوی رسانه یا همزمان با آن، توسط سردبیران و مدیران رسانه صورت می‌گیرد، تا اگر خطایی یا نقصی در زمینه عملکرد تحریریه وجود داشته است، در اسرع وقت برطرف شود.

ارزیابی ادیتوریال به نوعی در برگیرنده شم خبری و صحت عملکرد خبرنگار نیز هست. از این رو است که معمولا در مصاحبه‌ها و آزمون‌های استخدامی یا دوره‌های آزمایشی خبرنگار را در معرض چنین سؤالات یا موقعیت‌هایی قرار می‌دهند تا پاسخ و عملکرد وی را بسنجند.